دانش طبی در دیوان حزین لاهیجی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار بخش زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید باهنر کرمان

2 گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، کرمان، ایران

10.22054/cisl.2025.84941.1028

چکیده

برخی شعرای پارسی علاوه بر علوم ادبی در برخی از علوم روزگار خود از قبیل فقه و کلام، عرفان و فلسفه، تاریخ و جغرافیا، طب و نجوم نیز از علما و دانشمندان معاصر خود بوده و با به کارگیری علوم مزبور، به ویژه علم طب، به آثار خویش، روح و لطافتی خاص بخشید‌ه‌اند. گروهی از این بزرگان نیز گرچه طبیب نبوده‌اند، با طبیبان حاذق زمان خود مجالست داشته و یا اینکه از نحوه طبابت مرسوم در آن دوران با خبر بوده‌اند؛ به طوری که تأثیر ژرف این دانش در اشعار نغزشان به خوبی تجلی ‌کرده است. کاربرد اصطلاحات و موضوعات طبی توسط برخی شعرای فارسی زبان، افزوده بر آن که درونمایه شعر فارسی را غنی تر و خوانندگان را به مطالعه آثارشان راغب تر کرده، عرصه تحقیق و پژوهش در این زمینه را نیز بر اهل تحقیق، گسترده تر ساخته است. حزین لاهیجی از جمله شعرایی است که ضمن آشنایی کامل با رموز سخن و فنون ادبی، از مقدمات علم پزشکی و خواص گیاهان دارویی نیز آگاهی داشته است. در این جستار، سعی شده است تا با تفحص و جست و جو در مجموعه اشعار این شاعر بزرگ زبان فارسی مشخص شد که حزین لاهیجی در شعر خود به درمان بیماری های تب، زخم، داغ، رشته، صفرا، جنون، پریشانی دماغ، سودا، سردرد و شکستگی و نیز داروهایی چون کافور، بوی خوش، ریحان، زعفران، صندل، شیر، مومیایی اشاره کرده است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Medical knowledge in the Divan of Hazin Lahiji

نویسندگان [English]

  • Ali Jahahnshahi Afshar 1
  • Najmeh Hosseini Sarwari 2
  • Nasrin Fallah 2
1 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Shahid Bahonar University of Kerman
2 Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Shahid Bahonar University of Kerman, Kerman, Iran
چکیده [English]

Some Iranian poets have been knowledgeable in various sciences of the time, such as jurisprudence and theology, mysticism and philosophy, history and geography, medicine and astronomy.
And by applying the aforementioned sciences, especially medicine, they have given their works a special soul and tenderness. Although a group of these elders were not doctors, they were in contact with the expert doctors of their time or they were aware of the traditional medicine of that time. So that the effect of this knowledge can be seen in their poems.
The use of medical terms and topics by some Persian poets has enriched the content of Persian poetry and attracted readers to study their works, and has made the field of research in this field wider for researchers. Hazin Lahiji is one of the poets who, in addition to being fully familiar with the codes of speech and literary techniques, was also aware of the basics of medical science and the properties of medicinal plants.
In this research, by searching in the collection of poems of this great poet, it was found that he was familiar with the treatment of diseases such as fever, wounds, fever, dysentery, bile, insanity, nasal distress, soda, headache, and fractures, and the medicinal properties of things such as camphor, He knew the smell of basil, saffron, sandalwood, milk and mummy and used these themes and terms to better illustrate and convey his desired concepts.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Persian poetry
  • Hazin Lahiji
  • social knowledge
  • medicine

 

دانش طبی در شعر حزین لاهیجی

                                                        

 علی جهانشاهی افشار[1]

دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی ـ دانشگاه شهید باهنر، کرمان، ایران

 

 

  نجمه حسینی سروری[2]

دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی ـ دانشگاه شهید باهنر، کرمان، ایران

 

 

 

              نسرین فلاح[3]

دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی ـ دانشگاه شهید باهنر، کرمان، ایران

 

 

چکیده:

اغلب شعرای پارسی نه تنها در علوم ادبی، بلکه در علوم مختلف زمان خود از قبیل فقه و کلام، عرفان و فلسفه، تاریخ و جغرافیا، طب و نجوم و غیره از علما و دانشمندان عصر خود بوده‌اند. آن‌ها با به کارگیری علوم مزبور، بویژه علم طب، به آثار خویش روح و لطافتی خاص بخشید‌ه‌اند. گروهی از این بزرگان نیز گرچه طبیب نبوده‌اند، اما با طبیبان حاذق زمان خود مجالست داشته‎اند یا اینکه از نحوۀ طبابت مرسوم در آن دوران با خبر بوده‌اند، به‌صورتی‎که تأثیر ژرف این دانش در اشعار نغزشان به خوبی تجلی یافته‎است. برخی شعرای فارسی‏زبان با استفاده از اصطلاحات و موضوعات طبی، افزون بر آنکه درونمایۀ شعر فارسی را غنی‏تر و خوانندگان را به مطالعۀ آثارشان راغب‎تر کرده‎اند، عرصۀ تحقیق و پژوهش در این زمینه را نیز برای اهل تحقیق گسترده‎تر ساخته‎اند. حزین لاهیجی ازجمله شاعرانی است که ضمن آشنایی کامل با رموز سخن و فنون ادبی، از مقدمات علم پزشکی و خواص گیاهان دارویی نیز آگاهی داشته‏است. در این جستار با تفحّص در مجموعه اشعار این شاعر زبان فارسی مشخص شد که حزین لاهیجی در اشعار خود به درمان بیماری‏های تب، زخم، داغ، رشته، صفرا، جنون، پریشانی دماغ، سودا، سردرد و شکستگی، همچنین به داروهایی چون کافور، بوی‌خوش، ریحان، زعفران، صندل، شیر و مومیایی اشاره‌کرده‏است.

کلیدواژه‌ها: شعر فارسی، حزین لاهیجی، دانش اجتماعی، طب

 

 

  1. مقدمه

یکی از اصلی‌ترین درون‏مایه‌های شعری برخی از شاعران کهن، اطلاعات و معارف علمی گوناگونی است که به گونه‌های مختلف در شعر آنان جلوه نموده‌است. از علل اصلی این پدیده در دورۀ اولیۀ شعر فارسی، بویژه از قرن پنجم به بعد، گسترش علوم عقلی و شاخه‌های مختلف معارف بشری، توسعۀ مراکز و محافل علمی و ظهور دانشمندان بزرگی همچون ابن‌سینا، فارابی، ابوریحان بیرونی، زکریای رازی و نظایر آن‌هاست که آثار ارزشمندی از‌جمله در طب از خود به جای گذاشته‎اند و با توجه به عمق علمی این آثار، بسیاری از یافته‌های علمی آنان به عرصۀ ادبیات و حوزۀ فکری گویندگان فارسی‌زبان راه یافته‏است. ظهور و بازتاب طب و مضامین طبی در شعر فارسی به چند شکل در شعر شاعران بازتاب یافته‎است:

  1. منظومه‌های طبی، به این معنا که گاهی دانشمندان برای سهولت در امر حفظ و یادگیری، مطالب علمی خود را در قالب شعر مطرح می‌ساخته‌اند. 2. گاهی اشاره به اصطلاحات و مضامین طبی برای اظهار فضل و معلومات علمی بوده‎است. 3. گاهی اصطلاحات و مضامین طبی در شعر، صرفاً به عنوان واقعیت‌های علمی مورد توجه قرارگرفته‌اند و شاعران تنها برای بسط کلام و تفهیم مقصود خود به خوانندگان از آن‌ها مدد جسته‌اند. 4. در بسیاری از شواهد شعری، شاعران فقط به ذکر نام بعضی از اصطلاحات طبی پرداخته‌اند بدون آنکه وارد جزئیات دقیق طبی آن‌ها شوند. 5. نوع دیگری از کاربرد اصطلاحات طبی در شعر، به این صورت است که شاعران برای خلق مضامین تازۀ هنری از این اصطلاحات طبی در قالب صور خیال گوناگون مانند تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه و مانند آن، بهره جسته و مضمون‎سازی‌های زیبا و دلنشینی ارائه نموده‌اند.

حزین لاهیجی از شعرای نامی در قرن دوازدهم است. نامش محمد، معروف به علی و مشهور به محمدعلی و نام پدرش ابوطالب است. جدّ ششم او شهاب‌الدین‌علی از آستارا به لاهیجان مهاجرت کرده است. او در سال (۱۱۰۳ قمری) در اصفهان متولد شد. نزد پدر خویش و علمای معاصرش تعالیم عصر را فرا‌گرفت و بخشی از روزگار حیات خود را در دوران محاصره اصفهان و سقوط سلسلۀ صفویه و آشفتگی اوضاع کشور و پریشانی و بیماری و آوارگی و شکسته حالی گذراند؛ روزگاری که حکومت ۲۵۰ سالۀ صفوی عمرش به پایان آمده و هرج و مرج و آشوب سراسر ایران را فرا گرفته و اصفهان که در عهد پیشینیانِ سلطان حسین گهوارۀ علم و هنر و شعر و ادب به شمار می‌رفت، رونق خود را از دست داده بود. آشفته حالی و سرگردانی، شاعر را به غربت هندوستان و دوری از وطن انداخت. سرنوشت، آن‌جا نیز پریشانی را برای او رقم زده و در دهلی، خداآباد، سند، ملتان و لاهور، سلطانپور و افغانستان به آوارگی و سرگردانی و دربه‌دری روزگار سپری کرد و در ۷۷ سالگی رخت از جهان بربست (حزین لاهیجی، 1378: 10 - 18).

حزین لاهیجی آثار متعددی در موضوعات گوناگون چون حکمت، عرفان، اخلاق، فقه، اصول، طب، نجوم، ریاضیات، رجال، حدیث، تفسیر و ادب فراهم کرده است (حزین لاهیجی، 1378: 9). نشیب و فراز در سخنان او فراوان است و ابیات سست در میان آثار او که ۵۰ هزار بیت است، کم نیست؛ اما بسیاری از غزلیات این شاعر در کمال فصاحت و بلاغت است و از نظر شور و حال و دقت مضمون و رقّت لفظ در شمار آثار بزرگترین گویندگان نامی سبک هندی به شمار می‌رود (حزین لاهیجی، 1378: 24). از او آثار منثور متعددی نیز به جای مانده است که شمار آن‌ها افزون بر ۵۰ اثر است (حزین لاهیجی، 1378: 38).

شیخ محمدعلی حزین، اصالتاً اهل لاهیجان بود؛ اما دوران آغاز زندگی را در اصفهان گذراند و در پی حملۀ محمود افغان مدتی را در روستاهای اطراف اصفهان سپری کرد و دو سال پس از سقوط اصفهان، روانۀ هند شد و در آن‌جا سکونت گزید و به تعبیر رضاقلی‌خان هدایت، «معروف اهالی آن بلاد و مراد اعاظم آن سرزمین و طرف اعتماد طلاب گردید» (هدایت، 1344: 99 - 100).

تخلص شعری او حزین بوده و در تذکره‌ها بیشتر به عنوان یک شاعر شناخته شده‏؛ نه به عنوان دانشمندی بزرگ که از بسیاری از امثال خود بزرگ‎تر بوده است (حزین لاهیجی، 1375: 9).

حزین به مجموعۀ دانش‌های روزگار خویش تسلط داشته و برای هرکدام از علوم آن روز، رسالاتی نوشته‏است (شفیعی کدکنی، 1342: 21). وی در رشته‌های مختلف علمی روزگار خویش بخصوص فلسفه، کلام، رجال، تاریخ، اخلاق، منطق، تفسیر، حدیث، فقه و اصول تألیفات بسیاری داشته‎است (همان: 23). شفیعی‌کدکنی حزین را آخرین شعلۀ پرفروغ سبک هندی شمرده که به اقتضای زیستن در آخر دورۀ حیات این سبک، شعرش بر خلاف همۀ معاصران و حتی بسیاری از پیشینیانش، از نظر بیان و تخیل بسیار روشن و فصیح است (همان: 36). پژوهش حاضر کندوکاوی در انعکاس مفاهیم، مضامین و اصطلاحات طبی و دارویی قدیم در شعر حزین لاهیجی ‌است.

در تاریخ ادب فارسی بویژه از قرن ششم هجری، به‌کارگیری اصطلاحات طبی و بیان راه‌های پیشگیری و درمان بیماری‌ها در اشعار شاعران و نویسندگان جلوۀ بارزی پیدا کرد و هر شاعر و نویسنده‌ای بنابر اطلاعاتی که در این زمینه داشت، این اصطلاحات را برای نشان‎دادن توان هنری خود و اظهار فضل در فهم اصطلاحات طبی به‌کار‌گرفت. البته آن‌ها اصطلاحات طبی را بیشتر در معنای مجازی بلاغی استفاده‌کرده‏اند و اطلاعات و دریافت‌های خود را با تصاویر شعری همراه نموده‎اند تا سخنشان جلوه‌‌‌ای بهتر بیابد.

یکی از علومی که مبنای تصویرسازی‌های بدیع در شعر حزین گشته، طب و مضامین و اصطلاحات طبی است. نویسندگان در این مقاله به دنبال بررسی و تحلیل شعر حزین لاهیجی از منظر به کارگیری لغات و اصطلاحات طبی هستند تا مشخص شود که شاعر از این مضامین و اصطلاحات چگونه برای تصویرآفرینی و تأثیر بیشتر و بهتر در ذهن مخاطب استفاده کرده‏است. روش کلی در تدوین این پژوهش به این صورت است که ابتدا هر یک از اصطلاحات طبی به همراه مضامین مربوط به آن‌ها توضیح داده شده، سپس اشعاری متناسب با موضوع مورد نظر درج گردیده‏است.

 

1ـ1. روش پژوهش

روش تحقیق در این مقاله توصیفی-تحلیلی است؛ بدین صورت که ابتدا عنوان بیماری‌ها، داروها یا اصطلاحات طبی که در شعر حزین لاهیجی به‌کار‌رفته، توصیف می‏شود و در ادامه به تحلیل آن‌ها پرداخته می‌شود. تاکنون چنین پژوهشی در شعر حزین صورت نگرفته و انجام آن ضروری می‌نماید.

1ـ2. پیشینة پژوهش

تاکنون پژوهش‌های متعددی در باب بازتاب مسائل طبی در متون ادبی انجام شده‎است که در ادامه برخی از آن‌ها معرفی می‌گردد؛ اما تاکنون پژوهشی این‎چنینی در شعر حزین لاهیجی که نظرات و اشارات طبی او را در حوزۀ سلامت مورد کاوش قرار دهد، انجام نشده‏است.

«بازتابِطب در طوطی‌نامة نخشبی»، نوشتۀ حمیدرضا فرضی و حسین سلطانی قدیم، چاپ‌شده در مجلۀ تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی (دهخدا)، (زمستان 1396، شمارۀ 34). نویسندگان در این پژوهش اذعان کرده‌اند که نخشبی آگاهی‌های طبّی در سه حوزۀ بیماری‌ها، درمان و اصطلاحات طبی داشته‌است.

«پژوهشی در داروهای حیوانی دیوان خاقانی»، نوشتۀ سعید مهدوی‎فر، چاپ‌شده در مجلۀ متن‎شناسی ادب فارسی (زمستان 1392، شمارۀ 20). نویسنده در این پژوهش ضمن استخراج و معرفی داروهای حیوانی در دیوان خاقانی، معتقد است که پزشکی بخش قابل توجهی را در دیوان وی به خود اختصاص داده و سبب‌ساز پدید‌آمدن مضامین، تعابیر و تصاویر بدیع و نوآیینی شده‏است.

«کاربرد پزشکی مشک و بازتاب آن در نظم فارسی»، نوشتۀ راضیه آبادیان و وحید عیدگاه، چاپ‌شده در مجلۀ متن‌شناسی ادب فارسی (زمستان 1390، شمارۀ پیاپی 12). نویسندگان در این مقاله به کاربرد‌های مختلف دارویی مشک و انعکاس آن در ادب منظوم فارسی و در نتیجه به شرح و روشنگری برخی سروده‌ها و ابیات و کنایات و استعارات و غیره پرداخته‌اند.

«باورهای عامیانۀ طبی در رسالۀ طب‌القلوب نقشبندی با رویکرد عرفانی»، نوشتۀ محمود سیدصادقی و آمنه کمالی، چاپ‌شده در مجلۀ پژوهش‌های ادبی و بلاغی (زمستان 1398، شمارۀ 29). نویسندگان چنین استنتاج کرده‌اند که نقشبندی از باورهای عامیانۀ طبی بسیار بهره برده و کوشیده‌اند با استناد به مراجع طب سنتی و امهات منابع برخی باورهای عامیانۀ طب‌القلوب را تجزیه و تحلیل کنند.

«داغ» از نشان تا درمان، نوشتۀ علی جهانشاهی افشار، چاپ‌شده در مجلۀ فرهنگ و ادبیات عامه (بهار و تابستان 1394، شماره 5). نویسنده در این مقاله به تاریخچۀ داغ از دو منظر اجتماعی و درمانی پرداخته‎است و در زمینۀ کاربرد درمانی آن کوشیده‏ تا اشکال مختلف به کارگیری این شیوه را در فرهنگ عامه و متون ادبی بررسی و تحلیل نماید.

«بیماری‌ها، باورهای طبی و گیاهان دارویی در آثار سعدی»، نوشتۀ ابوالقاسم امیراحمدی، چاپ‌شده در مجلۀ مطالعات نقد ادبی (پاییز 1389، شماره 20). نویسنده معتقد است که سعدی ضمن تعمّق در طب سنّتی و خواص گیاهان دارویی به بیماری‌ها و درمان‏های دارویی نیز پرداخته‏است؛ به‌گونه‌ای‌که در کنار توصیه‌های بهداشتی و پزشکی، خواننده را با مقدمات طب سنّتی نیز آشنا نموده‌است.

 

  1. 2. یافته‌ها

2-1. داروهای چشمی و درمان چشم

2-1-1. سرمه و چشم

سرمه یکی از ترکیبات بسیار کهن است که جنبۀ زیبایی و نیز درمانی داشته‏است.

سنگی است سیاه و برّاق، ... نسبت بهترین آن به شهر اصفهان کنند ... چشم را به غایت نافع بود و به سبب آن، نور بصر را جمع‌کند و تقویت اعصاب چشم کند و آفت‌هایی که به چشم رسیده‌باشد به سبب رمد، آن را دفع‌کند ... و چشم پیران را که به سبب کبر سن ضعیفی پذیرفته بود و کلالتی(خستگی‌ای) بدان راه یافته بود، کحل اثمد به غایت نیکو بود (جوهری، 1383: 269 -270 و محمدبن منصور، 1335: 272).

خواجه نصیرالدین طوسی آورده‌است که معدن سنگ سرمه در اکثر جای‌ها یافت می‌شود و بهترین نوع آن اصفهانی است (نک. خواجه نصیرالدین طوسی، 1348: 174).

مصریان باستان در جریان مراسم مذهبی و نیز به علت خاصیت درمانی سرمه از آن استفاده‌می‏کردند. در ایران، تهیۀ سرمه به شکل‌ها و با مواد گوناگون صورت‌می‏گرفت و برخی از چربی بز یا مغز استخوان آن و با افزودن پودر ابریشم سوختۀ ساییده شده، سرمه‌ای باکیفیت تهیه‌می‏کردند (نک. محمدیان نمینی، 1381: 123).

سرمه از دیدگاه طب ایرانی، حافظ صحّت چشم و تقویت اعصاب آن و نیز تقویت‌کنندۀ بینایی پیران است و حرارت و چرک و عفونت آن را برطرف‌می‌کند (عقیلی‌خراسانی، 126: 1387).

حزین لاهیجی به کاربرد سرمه برای زیبایی و نیز تأثیر آن درتقویت روشنایی چشم اشاره‌کرده‏است:

جنون کرد استخوانم سرمۀ ناز      همان چشم غزالان می‎پرستم

(حزین لاهیجی، 1378: 468)

گر خاک درش سرمه‌کند دیدۀ اعمی     خواند به شب از لوح قضا راز نهان را

(همان:70)

قدما معتقد‌بودند که خوردن سرمه سبب گرفتگی صدا می‌شود (نک. کاظمی، 1386: 764).

آوازۀ مرا نکند بخت تیره پست      در سرمه چون نگاه نخوابد صدای من

(حزین لاهیجی، 1378: 507)

سرمۀ چشم مور شد، سوده استخوان من     کم‌نگهانه تا به کی، می‏گذری ز خاک ما؟ (همان: 582)

 

2-1-2. توتیا و چشم

توتیا ماده‌ای معدنی است و از انواع مختلف آن در منابع طب ایرانی نام‌برده‌شده‏است. توتیای کرمانی از بهترین داروهای چشم است که به عنوان مقـوّی بینایی، حافظ صحّت چشم و مفید در درمان عفونت چشم از آن نام‌برده‌شده‌است (نک. عقیلی‌خراسانی، 1387: 267).

حزین لاهیجی در اشعار خود به خاصیت روشنی‌بخشی توتیا اشاره‌می‌کند؛ به‌گونه‌ای که نگاهش به جست‎وجوی توتیای خاک درگاه دوست رفته‏است:

نگهم تا به خاک درگه او      به تکاپوی توتیا رفته

(حزین لاهیجی، 1378: 519)

و نیز «کرشمۀ یار» را به گرد ریخته از کف نعلین محبوب تشبیه می‌کند که روشنی‌بخش چشم نابیناست:

گرد کرشمه از کف نعلین خویش ریز      این توتیا به چشم سفید رکاب کش

(همان: 118)

شاعر پیکر خود را توتیایی می‌شمارد که در مسیر محبوبان خاک شد به این امید که با به کارگیری این توتیا، نظر لطف به او بگشایند:

توتیا شد به ره خوش‎نگهان پیکر ما       بود آیا نظر لطف و عطا بگشایند؟

(همان: 359)

شاعر چنان خود را وابسته و متعهد به معشوق می‌شمارد که از سر غیرت، حاضر نیست توتیای وجود او در چشم ماه و خورشید قرار‌گیرد و مایۀ روشنایی آن‌ها گردد:

بر چشم مهر و مه ننهد پای غیرتم      گردون گر استخوان مرا توتیا کند

(همان: 596)

 

2-2. کافور و سردی مزاج

ابن‌سینا، اخوینی و جرجانی کافور را برای درمان تب تجویز‌کرده‎اند (ابن‌سینا، 1383، ج6: صص78 و 188، اخوینی، 1371: 703 و جرجانی، 1384: 802 و 1385: 343) و عقیلی خراسانی آن را در کاهش حرارت مؤثر شمرده‏است (نک. عقیلی‌خراسانی،1387: 650 و 1390، ج2: 460 - 462).

حزین به خاصیت سردمزاجی کافور اشاره‌کرده و با توجه به این ویژگی، تصاویری بدیع آفریده‎است. حزین تب خود را چنان بالا می‌داند که کافور با همۀ سردی، توان فرونشاندن آن را ندارد:

ما همره بختیم و تو همسایۀ خورشید      ساکن نتوان کرد به کافور تب ما

(حزین لاهیجی، 1378: 188)

شاعر گوش خود را از کثرت دریافت سخنان سرد دم‎سردان عالم، مخزن کافور شمرده‎است:

اسیر زمهریر صحبت گرم اختلاطانم      ز دم‌سردان عالم مخزن کافور شد گوشم

(همان: 693)

حزین در موردی دیگر، مِی را خون گرمی دانسته که مرهم کافور زخم او شده‏است:

ساقی غریب‌پرور و می در ایاغ بود      شد خون گرم، مرهم کافور زخم ما

(همان: 339)

حزین لاهیجی به گونه‌های دیگر نیز به خاصیت سردی کافور اشاره‌کرده‏است:

آتش از داغ لاله‏رویی      ای مجلسیان به جان گرفته

بر تن چه زنی گلاب و کافور      این شعله در استخوان گرفته

(همان: 527)

 

2-3. درمان زخم

2-3-1. سودۀ الماس و داغ

داغ در لغت به معانی متعددی به‌کار‌رفته‏است، از جمله؛ نشان و علامتی که خصوصاً برای اعلام مالکیت بر تن چهارپایان یا بر پیشانی بردگان زده‌می‎شد یا زخم ناسوری که اثر و جای آن بماند و نیز آخرین دوای زخم.

برخی معتقدند مزاج الماس سرد و خشک است و برخی بر این عقیده‏اند که بسیار گرم و خشک است و در خواص درمانی آن آورده‌اند که بسیار زداینده و سوزنده است (بوعلی سینا، ۱۳۷۰،ک2: 77)؛ از این رو، از سودۀ الماس برای بهبود زخم استفاده‌می‌شد. ابوریحان بیرونی الماس را برای درمان دمل (زخم کهنه و باز«ناسور») مفید دانسته‏است (نک. شفیعیون، 1395: 150). حزین لاهیجی با بیانی هنری به کارگیری سودۀ الماس را مرهم زخم‌ها بویژه داغ (زخم‌های کهنه) شمرده‏است:

هر شب به خیال مژه‎ات چشم من از اشک      الماس به زخم دل ناسور فروشد

(حزین لاهیجی، 1378: 318)

شاعر اشک خود را الماس زخم دل خود محسوب‌کرده‌است.

در شواهد زیر نیز شاعر به استفادۀ الماس در درمان داغ و زخم اشاره‌کرده‎است:

روز مصاف عرض کرم سرگذشتگان     الماس سوده در کف داغ درون کنند

(همان: 355)

از نیشتر علاج رگ جان خویش کن      ز الماس کام خاطر داغ درون برآر

(همان: 405)

الماس به زخم و نشترستان به جگر      با این همه شادم که دلی خوش دارم

(همان: 795)

ناخن زن سینه‏های رنجور      الماس تراش زخم ناسور

(همان: 639)

 

2-3-2. پنبه بر داغ نهادن

«داغ» اثر و جای سوختگی است که در آغاز به صورت زخم و نیازمند مرهم است. برای پوشیدن و التیام آن از «پنبه» استفاده‌می‌کرده‌اند. پنبه نیز در اصل گلی است سفیدرنگ که از گیاه پنبه به‌وجود‌می‌آید. پس ترکیب شاعرانۀ «گل داغ» برخلاف معانی دیگری که دارد، به معنی گلی است که بر روی داغ می‌روید و کنایه از پنبه است (نک. نحوی و اکرمی، 1384: 10).

حزین لاهیجی ترکیب «پنبۀ داغ» را برای این منظور به‌کار‌برده و با زبانی هنری به ترکیب داغ و پنبه و کاربرد پنبه برای درمان زخم اشاره‌کرده‏است:

سر تا قدم از خون جگر غیرت باغم      گلرنگ تر از لاله بود پنبۀ داغم

(حزین لاهیجی، 1378: 449)

شد خون گرم مرهم کافور زخم ما      در شور عشق پنبه نمکدان داغ بود

(همان: 340)

ترحمی، که مرا استخوان ز کاهش غم      به رنگ پنبۀ داغم ز آستین پیداست

(همان: 248)

لباس پنبه داغ لاله را در بر نمی‏باشد      ز عاشق‏فطرتان هرگز نیاید پرده‎پوشی‌ها

(همان: 586)

ز آواز خوش آن غنچه‏لب تا دور شد گوشم      به خون آغشته‏تر از پنبۀ ناسور شد گوشم (همان: 473)

2-3-3. مرهم کافور و داغ

مرهم کافور، ‌التیام‌بخش جراحات و داغ و زخم بوده‎است و به خاطر سردی طبیعت کافور از آن مرهم می‌ساختند و بر زخم می‌نهادند تا خنکی یابد و التیام پذیرد (نک. گرامی، ۱۳۸۶: ۲۶۴). این مرهم برای درمان همۀ زخم‌های ناسور و سوختگی آتش تجربه شده‎است (حکیم مؤمن، بی‌تا،۱1۴۶).

حزین لاهیجی درمان‌ناپذیری زخم و داغ عشق خود و خلاف‌آمد عادت در این عرصه را این‌طور توصیف‌می‏کند که خون گرم جایگزین مرهم کافور زخم او شده‏است، همان‌طور که شور عشق سبب شده که نمک جایگزین پنبۀ داغ عشق او گردد:

شد خون گرم مرهم کافور زخم ما      در شور عشق پنبه نمکدان داغ بود

(حزین لاهیجی، 1378: 339)

 

2-3-4. داغ و مشک

از مشک به عنوان مرهم داغ و زخم ناسور استفاده‌می‌شد. مرهم مشک به صورت محلول در درمان زخم به‌کار‌می‏رفت و بسیار دردناک بود. قدیمی‌ترین سراینده‌ای که مرهم‌بودن را به مشک نسبت‌داده بدر چاچی، شاعر قرن هشتم است. در عصر صفوی، مضمون‌پردازی با مشک به عنوان مرهم و رابطة مشک و زخم رواج‌می‌یابد (نک. آبادیان و عیدگاه، 1390: 118).

در شاهنامه، سیمرغ به هنگام تولد رستم، ضمن توصیۀ زال به شکافتن پهلوی رودابه و بیرون‌آوردن نوزاد، استفاده از مشک را برای التیام زخم پهلوی مادر توصیه‌می‌کند:

گیاهی که گویمت با شیر و مشک     بکوب و بکن هر سه در سایه خشک

بساو و برآلای بر خستگیش      ببینی همان روز پیوستگیش

حزین لاهیجی با خلق تصاویری هنری به مرهم‌بودن مشک در التیام داغ‌ها و زخم‌ها اشاره‌کرده‏است:

حزین! امروز روشن باد چشم داغ ناسورت!      که آن خال از عرق مشک گلاب‎آلوده را ماند (حزین لاهیجی، 1378: 322)

صد شکر که مرهم نه داغ کهن ماست      آن طرّه که خون در جگر مشک ختا کرد

(همان: 112)

می‎کند مِی به کام مخمورم     مشک پرورده، داغ ناسورم

(همان: 763)

سازند مشکبو دهن زخم را حزین      حسرت‎کشان اگر گل داغ تو بو‌کنند

(همان: 356)

غیر مشک ختن طراز قلم      نبود داغ عشق را مرهم

(همان: 763)

به‌نظر‌می‌رسد در باب خاصیت درمانی مشک اختلاف نظر وجود‌داشته‏است و در مواردی نیز از مضر‌بودن مشک برای زخم و داغ سخن‌رفته و «مشک بر زخم افشاندن» را کنایه از «تازه‌کردن زخم و آزار رسانیدن» تعبیر‌کرده‌اند؛ چراکه زخم از مشک تباه می‌شود (نک. دهخدا: ذیل عبارت). حزین لاهیجی نیز به این دوگانگی توجه‌داشته‌است:

زلفت به مددکاری آن لب نمکی چند      با مشک به هم کرد و به داغ دل ما ریخت

(حزین لاهیجی، 1378: 259)

شاعر از زلف معشوق گله‌می‎کند که با کمک لب او، نمک را با مشک آمیخته و به داغ دل او ریخته و وضعیت او را وخیم‎تر کرده‌است. در بیت زیر نیز مشک در جایگاه ضرر و آزار به‌کار‌رفته‏است:

می‌نماییم به هم دیدۀ گریانی چند      می‎زند مشک به داغ دل ما منتظران

(همان: 392)

 

2-4. رشته

مرضی است که چیزی مانند تار ریسمان باریک از بدن آدمی برآید و درد شدید دارد و هر روز آن را با چوبکی می‌پیچند تا به‌تدریج از اعضا برآید و رفع مرض گردد و اگر آن رشته بگسلد، از دیگر جای برآید. علت آن را آب آلوده و ایستا دانسته‏اند (دهخدا: ذیل واژه).

نشانه‌های بروز این بیماری را با نمایان‌شدن و حرکت آن در زیر پوست و نیز، سوزش و التهاب شدید همراه با تب و بروز تاول و درد و خارش روی پوست می‌توان ملاحظه نمود. (نک. جهانشاهی‎افشار، 1391: 163 به نقل از ابن‌سینا، 1387)[4]

حزین لاهیجی به این بیماری و نیز یکی از علایم آن که لاغری است، اشاره‌کرده‏است:

شنیدم تهی‎دست بی‎حاصلی      شنید این حکایت ز صاحبدلی

که پیری چو برد از زلیخا توان      خدنگ قدش حلقه شد چون کمان

شد آخر پس از عیش ناز ملوک      رگش رشته، جسم نزارش چو دوک[5]

(حزین لاهیجی، 1378: 674)

 

2-5. صفرا

صفرا «مایعی زردرنگ و تلخ است که از کبد ترشح می‏شود» (معین: ذیل واژه). صفرا یکی از اخلاط چهارگانه، گرم و خشک و زرد‌رنگ است که به فارسی به آن تلخه می‌گویند (نک. رامپوری، 1363: ذیل واژه). خوردنی‌‌های ترش‎مزه مثل لیمو وآب انار ترش برای صفرا مفید است. ترشی لیمو بنابر نظر حکیم مؤمن، دارای خواص دارویی مانند تسکین غلیان خون و صفراست (نک. حکیم مؤمن، بی‌تا: ۷۷۷). سرکه زردآب را می‌شکند و صفرا را فرومی‌نشاند (نک. تفکری و آنی‌زاده، 1392: 156). حزین لاهیجی به خاصیت سرکه در این باب اشاره‌کرده‌است:

حزین از هواهای ناسازگار     چه می‏جوشی از سرکۀ روزگار؟

که این سرکه درمان صفرای توست      مَنِه سرکه نامش که صهبای توست

(حزین لاهیجی، 1378: 677)

حزین لاهیجی روزگار را سرکه شمرده و با بیانی التفاتی، خود را مخاطب ساخته که از این سرکه باید خشنود بود؛ چون درمان صفرای اوست.

ابن‌سینا معتقد است: «شکر ... برای معده‌‌‌ای که صفرا در آن پیدا‌می‌شود، زیان‌آور است و در این صورت، شکر به صفرا تبدیل‌می‌شود» (ابن‌سینا،۱۳۸۳. ج۲: ۲۵۲). اخوینی بخاری و اسماعیل جرجانی نیز همین نظر را دارند (اخوینی بخاری، 1371: 157 و 185؛ جرجانی، 1380.ج1: 174) و غلبۀ آن را موجب خشم و غضب می‌دانند. جرجانی می‌گوید: «تولد این خلط بیشتر در وقت خشم باشد و در تابستان، خاصّه که مرد جوان باشد و کارها با رنج کند و چیزهای گرم و خشک خورده باشد» (جرجانی، 1335: 13).

در شعر حزین نیز به خشم و غضب حاصل از صفرا اشاره‌شده‎است. شیرینی (حلوا) را هم مطابق نظرات پزشکی برای مبتلای به صفرا مضر (زهر) شمرده‎است:

بوالهوس را مزاج صفراوی‎ست      شهد بنمودنش، جگر کاویست

نبرد هرکسی ز حلوا بهر      که بود در مزاج بر وی، زهر

(حزین لاهیجی، 1378: 760)

 

2-6. سودا و دیوانگی

«سودا نام خلطی از اخلاط اربعه است و در فارسی به معنی دیوانگی است و این مجاز است؛ چراکه به سبب کثرت خلط سودا، جنون پیدامی‏شود» (دهخدا: ذیل واژه). حزین لاهیجی در شعر خود به نسبت و رابطۀ سودا و جنون و دیوانگی اشاره‌کرده و خیال و هوس وصال یار را سبب‌ساز دیوانگی خود شمرده‎است:

سودای زلف یار به دیوانگی کشید      فکری که در دماغ بماند جنون شود

(همان: 315)

داغ سودای تو دارد دل دیوانۀ ما     کعبه لبیک زند بر در بتخانۀ ما

(همان: 182)

 

2-7. داروها

2-7-1. عطر و پریشانی دماغ

ترکیبات معطر حاصل از گیاهان، گیرنده‏های عصبی حس بویایی را تحریک‌می‎کنند. دستگاه بویایی به مرکز کنترل هیجان، حافظه و احساسات جنسی (سیستم لیمبیک) متصل‌بوده و در کنترل ضربان قلب، فشار خون، استرس، تنفس، تعادل هورمون‏ها، احساسات و خلق‌و‌خو دخالت دارد (گلدان‌ساز و دیگران، 1389: 1).

حزین لاهیجی به خاصیت عطر در بهبود وضعیت مغز اشاره‌کرده و معتقد است که عطر زلف یار، مورد تمنای شیفتگان پریشان‎فکر است تا جنون را از مغزشان دور سازد:

عطار زلف او چه کند با دماغ من      نشنیده‎ام ز فکر پریشان جنون رود

(حزین لاهیجی، 1378: 305)

صبا می‎کرد ازگلشن به مرغان قفس نقلی      دماغ آشفتگان را عطر گیسویت تمنی شد

(همان: 312)

به من از چین رسید، قافله‎ها      پر شد از بوی مشک، مرحله‎ها

بوشناسان دماغ بگشایند      بر و آغوش داغ بگشایند

(همان: 763)

 

2-7-2. ریحان و خواب

ریحان نقش مهمی در پیشگیری و درمان انواع اختلالات دارد و در رفع انسداد عروق مغزی، تحلیل ورم‌‌های جمیع اعضا، تنگی نفس و ضعف معده مفید است و آرام‌‌بخشی، ضد اسهال و قولنج از جمله خواص متعدد آن است (نک. قوام و سلیمانی‏نژاد، 1395: 66).

حزین لاهیجی با تشبیه شعر خود به ریحان، خواص این گیاه که لطافت، زندگی‌بخشی و آرام‌بخشی است را به آن نسبت‌داده‏است. خواصی که بر سفال وجود زاهدان خشک‏سیرت تأثیری ندارد. گاه نیز سبزۀ خط یار را به ریحانی تشبیه‌می‏کند که سبب طراوت و تازگی سفال وجود شاعر شده و مایۀ زندگی بشر و طراوت است:

زاهد چه فیض‌می‎برد از شعر من حزین      با این سفال صحبت ریحان چه می‏کند

(حزین لاهیجی، 1378: 352)

به یاد سبزۀ سیراب خطت عشرتی دارم      سفالم را در آب خضر ریحان تو اندازد

(همان: 390)

 

2-7-3. زعفران و خنده

زعفران شادی‌بخش است. ابن‌سینا در باب خواص زعفران آورده‎است:

«خوردن زعفران رنگ و رو را صفا‌می‌دهد و ... شادی‌افزا و توانبخش قلب است» (ابن‌سینا، 1383.ج2: 139). حزین لاهیجی با تشبیه زردرویی خود به زعفران، در بیانی هنری به خاصیت شادی‌بخشی زعفران اشاره‌کرده‏است:

چون زعفران خزان من آمد بهار من      اکسیر شادمانی ما رنگ زرد بود

(حزین لاهیجی، 1378: 337)

شفق پروردۀ اشک است رنگ زعفران زارم      ز رشک سرخ‎رویی داغ‌کردم لاله‏زاران را (همان: 233)

 

2-7-4. صندل و رفع سردرد

صندل معرّب چندن و چوبی خوشبوست که بهترین آن، سرخ یا سپید است (نک. دهخدا: ذیل واژه). صندل سپید دافع تب است و هر دو نوع آن سردرد همراه با تب را تسکین‌می‎دهد (نک. ساکت، 1386: 76).

حزین لاهیجی در ابیات زیر به خاصیت صندل در رفع سردرد اشاره‌کرده‏است. وی ملامت عشاق را در بی‏تأثیری، به سنگ طفلان تشبیه‌می‏کند که نمی‎تواند صندل‌وار، درد سر عاشق را درمان‌کند:

ملامت کی کند سرگرمی شوریدگان ساکن      نگردد سنگ طفلان صندل درد سر عاشق

(حزین لاهیجی، 1378: 431)

و در نمونه‌ای دیگر، همّت خود را چنان بلند می‌شمارد که حاضر است سر را ترک‌کند؛ اما منّت صندل را برای رفع درد سر تحمل‌نکند:

همّت نکشد درد سر منّت صندل     این بود که ما ترک سر خویش گرفتیم

(همان: 441)

در جایی دیگر، اندیشیدن و مشغولی به صندل برای رفع سردرد را اسباب دردسر می‌شمارد:

چرا از فکر صندل در خمار دردسر باشی      پریشانی بود موج خطر پرشور دریا را

(همان: 555)

برای درمان سردردکمی‌صندل را ساییده و با کمی‌آب مخلوط‌کرده و به پیشانی بیمار می‌مالند (نک. افشار، 1370: ۴۴۴).

کرده از درد سرم گوشۀ عزلت فارغ      خاک کاشانۀ ما صندل پیشانی ما

(حزین لاهیجی، 1378: 182)

 

2-7-5. گلاب و تسکین حرارت

طبق نظر حکیمان، یکی از اهداف مقابله با سوختگی و حرارت، خنک‌کردن محل و دفع آسیب حرارت و گرمی و ممانعت از تاول است و بدین منظور به داورهای سردکننده و بدون سوزش مانند آب سرد، گلاب و غیره نیاز است (علی‌اصل و دیگران، 1392: 90).

حزین لاهیجی به خاصیت تسکین حرارت و سردی‌بخشی گلاب اشاره‌کرده‌است؛ از جمله مصرف گلاب را در تسکین حرارتی که به استخوان نفوذ‌کرده بی‌حاصل می‌شمارد یا اینکه رخسار محبوب را بی‌نیاز از گلاب توصیف‌می‎کند:

بر تن چه زنی گلاب و کافور     این شعله در استخوان گرفته

(حزین لاهیجی، 1378: 527)

از جوشش عرق شود افسرده برگ گل     رخسارۀ تو را به گلاب احتیاج نیست

(همان: 266)

 

2-7-6. شیر و درمان زهر

شیر زهرِ خورده‌شده را از بدن بیرون‌می‌آورد. برای معالجۀ برخی مسمومیت‌‌ها به بیمار شیر می‌خوراندند. در روستاهای خراسان به فرد مسموم شیر یا ماست می‌خوراندند؛ سپس او را در تاب می‌نشاندند و می‌چرخاندند تا استفراغ کند (نک. قهرمان، 1370: 287). ابن‌سینا برای درمان شخص مسموم می‌گوید: «اگر کسی مسموم شد، باید شخص مسموم‏شده را وادار به قی کنید و یا اینکه با خوراندن روغن کرچک و روغن کنجد و شیر بسیار، مجبور به قی‌کردن نمایید تا سم از بدن خارج شود» (ابن‌سینا، 1386: 87).

حزین لاهیجی در شعر خود به خاصیت شیر در دفع زهر اشاره‌کرده و بی‎مهری دایۀ روزگار را در حدی دانسته که از پستان او به جای شیر که دافع زهر است، قوی‌ترین گونۀ زهر تراوش‌می‏کند:

دایۀ بی‏مهر دهر، تربیت‏آموز نیست     زهر هلاهل چکد، از سر پستان او

(حزین لاهیجی، 1378: 104)

 

2-7-7. مومیایی و درمان شکستگی

ابوریحان بیرونی مومیایی را برای شکستگی مناسب می‌داند و ضمن اشاره به دو نوع سرد و گرم آن اذعان‌می‎کند که کسی منبع آن را نمی‌داند (نک. بیرونی، 1374: 331 و 332).

مومیایی ماده‌ای شبیه به قیر است که از درزها و شکاف‌‌های بعضی کوه‌ها بیرون می‌آید و بهترین آن از کوه داراب از توابع استان فارس حاصل‌می‌شود (نک. عقیلی، ۱۳۸۷: ۷۵۳ و ۷۵۴).

«مومیایی گرم است و خشک ... . تحلیل‌کند و لطیف است. شکسته و کوفته را منفعت کند» (هروی، 1371: 326). «مومیایی درد شکستگی و کوفتگی و فالج و لقوه را طلا‌کردن سود دارد» (جرجانی، 1388: 307). بهترین آن، سیاه براق است که بوی بدی نداشته‏باشد و ضماد او در جهت شکستگی اعضا و بیرون رفتن مفاصل و کوفتگی و پاره‏شدن عصب و عضله بی‌نظیر است (نک. حکیم مؤمن، بی‏تا: ۸۲۷).

حزین لاهیجی با استمداد از تمثیلات متناسب سبک هندی به خاصیت مومیایی در درمان شکستگی اشاره‌کرده‎است. او منّت غمگساران را به مومیایی‌ای تشبیه‌می‏کند که به جای ترمیم، سبب شکستگی استخوان او شده‎است:

غم من بود منّت غمگساران      شکست استخوان مرا مومیایی

(حزین لاهیجی، 1378: 121)

شاعر سنجیدگی را سبب جبران شکست منزلت خود می‏داند و این باور را معادل این می‎داند که استخوانش مومیایی را از مغز خویش فراهم نماید:

شکست قدرم از سنجیدگی هموار می‏گردد      ز مغز خویش دارد استخوانم مومیایی را

(همان: 220)

وی در بیتی دیگر بالین خستۀ خود را زانوی بی‌کسی‌ها و رنگ زردش را اسباب ترمیم و التیام دل‌های شکسته محسوب‌می‏کند:

زانوی بی‏کسی‏هاست بالین خستۀ من      شد مومیایی دل، رنگ شکستۀ من

(همان: 610)

 

2-8. اعمال پزشکی

2-8-1. فصد (رگ‏زدن)

فصد در لغت به معنای شکافتن و گشاد‌شدن رگ‌‌ها و در اصطلاح طبی به معنای رگ‏زدن و خارج‎کردن خون از سیاهرگ‌ها یا شریان‌ها با ابزاری به نام نیشتر برای درمان بسیاری از بیماری‌هاست. فصد خون‎گرفتن از رگ است که معمولاً برای خارج‌کردن خون زیادی یا ناسالم انجام‌می‎شود.

برخی پزشکان به فصد نگرشی منفی داشتند و معتقد‌بودند که به دلیل اهمّیت خون برای بدن، نباید آن را از بدن دفع‌کرد و اگر چنین کاری ضرورت داشت، طبیعت همانطور که برای دفع زیادی صفرا و سودا زهره و طحال را پدید‌آورده، برای زیادی خون نیز عضوی در‌نظر‌می‌گرفت (طبیب تهرانی، 1390: 102). عمل فصد با نیشتر انجام‌می‌شد؛ ابزاری به صورت نیش که به وسیلۀ آن رگ را می‌گشایند و نشتر مخفّف آن است (نک. دهخدا: ذیل واژه). حزین لاهیجی در شعر خود به عمل فصد برای بهبود وضعیت خون اشاره‌کرده و چنین برداشت‌می‏شود که فصد از نظر او مایۀ بیداری و افزایش فعالیت و تحرک فرد است.

حزین در رد اعتقاد ناصح مبنی بر تن‌آسانی او چنین پاسخ‌می‎دهد که نشتر از برخورد با رگ خواب من زخمی می‎شود:

ناصح افسانه چه سازد به تن‎آسانی من     نشتر افگار شود از رگ خوابی که مراست

(حزین لاهیجی، 1378: 281)

در موردی دیگر خود را چنان مست عشق شمرده که با برخورد نشتر، خون در رگ او تبدیل به شراب شده‎است:

مستم درین مرض که ز یاد نگاه او     نشتر دوید تا به رگ من شراب شد

(همان: 313)

حزین معتقد است که نیشتر عشق در دل افسردۀ بی‏خبر از عشق زاهد، سبب بی‏خبری بیشتر او از عالم عشق می‏گردد:

غفلت افزود تو را زاهد از افسانۀ عشق     نیشتر در دل افسرده رگ خواب شود

(همان: 315)

وی در توصیفی دیگر، چشم معشوق را بیمار و مژۀ او را فصّاد قلمداد‌می‏کند و با این فرض از معشوق گله‌می‏کند که چرا خون دل عاشق را با نیشتر بیرون‌آورده‌است:

گر چشم تو بیمار بود وآن مژه فصّاد     پس خون دلم را ز چه با نیش برآورد

(همان: 376)

 

2-8-2. داغ

همان‌طور که قبلاً گفته‌شد، داغ در معانی مختلفی همچون نشان و زخم به کار‌می‌رفته‌است. یکی از روش‌های درمانی زخم‌ها در گذشته، داغ‌زدن و داغ‌کردن زخم با فلز داغ بود تا منافذ زخم بسته‌شود و از عفونت آن جلوگیری‌شود[6].

ابن‌سینا در کتاب خود، «داغ‌کردن» را برای چند نوع بیماری مفید می‌داند؛ به طور مثال داغ‌کردن را بازدارندۀ تباهی می‌داند و نمی‌گذارد تباهی انتشار‌یابد یا خونریزی را بند‌می‌آورد. وی طلا را بهترین وسیله برای داغ‏کردن معرفی‌می‌کند (نک. ابن‌سینا، ۱۳۷۰. ک1: 510).

سازند مشکبو دهن زخم را حزین     حسرت‎کشان اگر گل داغ تو بو‌کنند

(حزین لاهیجی، 1378: 356)

داغ علاوه بر موارد بالا، گاه برای پیشگیری از ابتلای به بیماری نیز به‌کار‌گرفته‌می‏شد؛ به عنوان نمونه برای پیشگیری از ابتلای کودکان به گوژپشتی بر آخرین مهرۀ پشت آن‌ها داغ‌ زده‌می‎شد (غفرانی و تنهایی، 1392: 42). حتی برای دیوانگی (جنون) نیز از داغ‏کردن استفاده‌می‌شد (همان).

تا داد سر به دشت جنونم شکوه عشق     داغم جگر شکاف‌تر از چشم شیر شد

(حزین لاهیجی، 1378: 314)

دیگر کجا عشق و جنون چون لاله پنهان می‎توان     داغم هم‌آغوش جگر چاک گریبان در بغل

(همان: 437)

در کنار جنون، سودا نیز مطرح‌می‎شود. سودا نام خلطی از اخلاط اربعه و در فارسی به معنی دیوانگی است و این مجاز است؛ چراکه به سبب کثرت خلط سودا جنون پیدا‌می‌شود (نک. دهخدا: ذیل سودا). از این رو همچون داغ جنون، داغ سودا نیز مطرح‌می‏شود:

ای نثار ره تیغ تو سرافشانی شمع     داغ سودای تو آرایش پیشانی شمع

(حزین لاهیجی، 1378: 428)

آنانکه به سودای تو داغ افروزند     از شعلۀ شوق تو دماغ افروزند

(همان: 784)

نمی‎دانم چه سودا در سر مخمور می‎گردد     که داغم از نگاه تنگ چشمان شور می‎گردد (همان: 602)

 

  1. نتیجه‌گیری

در ادب فارسی بویژه در شعر و خصوصاً از قرن ششم، در محور معنایی تغییر چشمگیری اتفاق‌افتاد و آن واردکردن مسائل علمی در شعر بود؛ بدین‌گونه که شاعر با دستاویز قراردادن مسائل علمی، علاوه بر انتقال مفهوم ذهنی و منظور قلبی خود، تصویری زیبا و نو نیز خلق‌می‌کند. تصویری که اعجاب و شگفتی مخاطب را -که از مهم‎ترین اهداف هر سخن ادبی ا‌ست- افزایش‌‌می‌دهد و به‌علاوه از یکنواختی و خستگی کلام نیز می‌کاهد. از جملۀ علومی که برای این رویکرد مورد توجه قرار‌گرفت، طب و پزشکی بود که شاعران با مبنا قراردادن مسائل پزشکی، اعم از دارو، بیماری و درمان سعی در تصویرسازی با مسائل علم طب نمودند. ازجمله شاعرانی که متناسب با سبک شعری روزگار خود و عموماً با اتکای به تمثیل به این نوع کاربرد توجه‌کرده‎است، حزین لاهیجی است. وی متناسب با دانش طبی رایج در عرصۀ اجتماعی روزگار خود، اقسامی از داروها، بیماری‌ها و درمان‌ها را در شعر خود مطرح‌کرده‏‎ و سعی‌کرده‌است با اسلوب معادله و بهانه قراردادن مسائل پزشکی، تصاویری بدیع در شعر خود بیافریند. بررسی شعر او از این منظر، علاوه بر درک زیبایی‌های ادبی، اسباب آگاهی محققان از مسائل پزشکی روزگار شاعر و نیز میزان دانش اجتماعی او و مردم روزگارش را از مسائل طبی فراهم‌می‌نماید.

 

.[1]نویسنده مسئول: a.j.afshar@uk.ac.ir

.[2] n.hosseini@uk.ac.ir

.[3] n.fallah@mail.uk.ac.ir

[4]. برای توضیح مفصل در باب بیماری رشته رجوع شود به مقالۀ علی جهانشاهی افشار و امیرسعید صمیمی، «ضحاک ماردوش و انگل پیوک (دراکنکولوس مدیننسیس) در شاهنامۀ فردوسی (اولین گزارش تاریخی از ابتلا به انگل پیوک)»، تاریخ پزشکی، صفحات 155 - 179، 1394

[5]. به‌نظر‌می‌رسد حزین در این‌جا به حکایتی از باب اول بوستان سعدی با مطلع زیر توجه‌داشته‏است و جدای از قالب، وزن و نوع ادبی منظومۀ مربوط، الفاظ نیز گویای این تأثیرپذیری است: یکی را حکایت‌کنند از ملوک/ که بیماری رشته کردش چو دوک

 

[6]. برای توضیح مفصل دربارۀ داغ و اقسام آن به مقالۀ زیر مراجعه‌شود:

علی جهانشاهی افشار. (1394). «داغ از نشان تا درمان». فرهنگ و ادبیات عامه، شمارۀ 5. صص 161 - 183.

آبادیان، راضیه و عیدگاه، وحید. (1390). «کاربرد پزشکی مشک و بازتاب آن در نظم فارسی». مجلۀ متن‌شناسی ادب فارسی. ش 12. صص 113 - 129.
ابن‌سینا. (1370). قانون در طب. ترجمۀ عبدارحمن شرفکندی (هه ژار). تهران: توس.
ابن‌سینا. (1383). قانون در طب. (8 جلد). ترجمه عبدالرحمن شرفکندی (هه ژار). تهران: سروش.
ابوریحان بیرونی. (1358). الصیدنه. ترجمۀ ابوبکر علی‌بن‌عثمان کاسانی. به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار. تهران: شرکت افست.
ابوریحان بیرونی. (1374). الجماهر فی معرفه الجواهر. تحقیق یوسف الهادی. تهران: میراث مکتوب.
اخوینی بخاری، ابوبکر. (1371). هدایه المتعلمین فی الطب. مشهد: دانشگاه فردوسی.
جرجانی، اسماعیل. (1344). ذخیرۀ خوارزمشاهی. تصحیح محمدتقی دانش‌پژوه و ایرج افشار. تهران: دانشگاه تهران.
اعظمی‌سنگسری، چراغعلی. (1351). «درمان بیمارها و زخم‌ها در سنگسر». مجلۀ هنر و مردم، ش 119 و 120. صص 55 - 60.
افشار، ایرج. (1370). پزشکی سنتی مردم ایران. تهران: مؤلف.
باقری خلیلی، علی اکبر. (1383). «باورهای عامیانۀ طبی در پاره‌‌‌ای از متون ادبی». پژوهش‌نامۀ علوم انسانی و اجتماعی، سال 4. ش 14. صص13 - 40.
برزگر خالقی، محمدرضا. (1387). شرح دیوان خاقانی. تهران: زوار.
برزگر ماهانی، محمد. (1385). خواص گیاهان دارویی. کرمان: عظیمی.
بریمانی، لطفعلی. (1366). طب و داروهای سنتی. (ج. 3). تهران: گوتنبرگ.
تفکری، علی و آنی‌زاده، علی. (1392). «نوشیدنی‌های طبیعی و سنتی؛ از غوره تا کشمش». مجلۀ فرهنگ مردم ایران. ش 32، صص 145 - 166.
جانی پور، محمد. (1390). اخلاق در جنگ. تهران: دانشگاه امام صادق.
جرجانی، اسماعیل. (1381). یادگار. به اهتمام مهدی محقّق. تهران: موسسۀ مطالعات اسلامی‌دانشگاه تهران، دانشگاه مک گیل.
جرجانی، اسماعیل. (1385). الاغراض الطبیعیه و المباحث العلائیه. (2 جلد). تصحیح و تحقیق حسن تاج‌بخش. تهران: دانشگاه تهران.
جرجانی، سید اسماعیل. (1369). خُفّی علائی. (ج. 1). به کوشش محمود نجم‌آبادی و علی‌اکبر ولایتی. تهران: اطلاعات.
جرجانی، سیداسماعیل. (1335). ذخیرۀ خوارزمشاهی. به کوشش سعیدی‌ سیرجانی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
جهانشاهی‌افشار، علی. (1394). «داغ از نشان تا درمان». مجلۀ فرهنگ و ادبیات عامه، بهار و تابستان. ش 5. صص 161 - 184.
جهانشاهی‌افشار، علی و صمیمی، امیر‌سعید. (1394). «ضحاک ماردوش و انگل پیوک (دراکنکولوس مدیننسیس) در شاهنامه فردوسی (اولین گزارش تاریخی از ابتلا به انگل پیوک)». تاریخ پزشکی، صص 155 - 179.
جوهری نیشابوری، محمدبن ابی‌البرکات. (1383). جواهرنامۀ نظامی. به کوشش ایرج افشار و همکاری محمدرسول دریاگشت. تهران: میراث مکتوب.
حاجی شریفی، احمد. (1382). اسرار گیاهان دارویی. تهران: نشر حافظ نوین.
حزین لاهیجی، شیخ محمدعلی. (۱۳۷۵). تاریخ و سفرنامۀ حزین. تحقیق و تصحیح علی دوانی. تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
حزین لاهیجی، شیخ محمدعلی. (1378). دیوان. تصحیح حبیب‌الله صاحبکار. تهران: سایه.
حقیقی، خلیل. (1395). «مروری بر عملکرد درمانگران تجربی در فیروزآباد 1300 - 1370 خورشیدی». مجلۀ تاریخ پزشکی. شمارۀ 26. صص 47 -70.
مؤمن تنکابنی، سیدمحمد (حکیم مؤمن). (بی‌تا). تحفۀ حکیم مؤمن. بی‌جا: کتابفروشی محمودی.
خواجه‌نصیرالدین طوسی. (1348). تنسوخ‌نامۀ ایلخانی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
رامپوری، غیاث‌الدین. (1363). غیاث اللغات. به کوشش منصور ثروت. تهران: امیرکبیر.
رضایی نورآبادی، عباس. (1386). «طب و درمان عامیانه در بین قوم لک». مجلۀ نجوای فرهنگ. ش 5 و 6. صص 71 - 84.
زرگری، علی. (1369). گیاهان دارویی. تهران: دانشگاه تهران.
ساکت، سلمان. (1386). «بررسی پاره‌ای از مسائل پزشکی در آثار نظامی». مجلۀ پژوهش‌های ادبی. ش17، صص 63 - 86.
شبر، عبدالله. (1383). درمان گیاهی در کلام معصومین (ترجمۀ طب الائمّه). ترجمۀ مینو علی‌میرزایی. تهران: نیایش.
شبلی نعمانی، محمد. (1314). شعرالعجم. تهران: مجلس.
شفیعی‌کدکنی، محمدرضا. (1342). ح‍زی‍ن‌ لاه‍ی‍ج‍ی‌: زن‍دگ‍ی‌ و زی‍ب‍ات‍ری‍ن‌ غ‍زل‌ه‍ای‌ او. م‍ش‍ه‍د: انتشارات توس.
شفیعیون، سعید. (1395). «برش و الماس نویافته‌هایی در باب طب کهن بر اساس سروده‌های شاعران سبک هندی». فصلنامۀ پژوهش در تاریخ پزشکی، ش3. صص ۱۴۳ - 156.
شمسی باغبانان، حمید؛ شریفیان، افسانه؛ کمالی، سید حمید؛ ثاقبی، روشنک؛ قربانی‌فر، زهرا؛ باقرمینایی، محمد. (1391). «فصد در بیماری‌‌های کبد از دیدگاه طب سنتی ایران». مجلۀ طب سنتی اسلام و ایران. س3. ش4. صص 461 - 476.
صدیق، مصطفی. (1354). «گوشه‌هایی از زندگی مردم دهکده «سمیه»». مجلۀ هنر و مردم. شمارۀ 158. صص 70 - 75.
صفا، ذبیح الله. (1363). گنج سخن. (ج.3). تهران: ققنوس.
صفا، ذبیح الله. (1369). تاریخ ادبیات در ایران. (ج 5). تهران: فردوس.
طبیب تهرانی، محمدهاشم‌ بن ‌محمدطاهر. (1390). درع‌الصحه. تصحیح میرهاشم محدث. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
عقیلی‌خراسانی، حسین‌بن‌محمّد. (1390). قرابادین کبیر. قم: مؤسسه احیای طبّ طبیعی.
عقیلی‌خراسانی، محمدحسین. (1387). مخزن الادویه. تحقیق و تصحیح و تحشیۀ محمدرضا شمس اردکانی، روجا رحیمی‌ و فاطمه فرجادمند. تهران: راه کمال
علی‌اصل، ژاله؛ باریک‌بین، بهروز؛ ناصری، محسن؛ کمالی‌نژاد، محمد؛ عمادی، سیده فاطمه؛ جعفری دهکردی، عفت؛ فریبا، خوش‌زبان. (1392). «مروری بر سوختگی و درمان آن از دیدگاه طب سنتی ایران». ویژه‌نامۀ طب سنتی. ش14، صص 79 - 96.
غفرانی، علی و تنهایی، سیده نرگس. (1392). «شیوۀ درمانی داغ‌کردن و جایگاه و اهمیت آن در تاریخ پزشکی مسلمانان». مجلۀ تاریخ اسلام و ایران. دورۀ 23، ش 18. صص37 - 49.
قهرمان، محمد. (1370). مجموعۀ رنگین گل (گزیدۀ اشعار حزین لاهیجی). بی‌جا: سخن.
قوام، منصوره و سلیمانی نژاد، زینب. (1395). «بررسی تطبیقی کاربردهای دارویی گیاه ریحان (Ocimum basilicum L) در قرآن، احادیث و طب». نشریۀ اسلام و سلامت. دورۀ 3، ش 1. صص 66 - 71.
کاظمی، محمدکاظم. (1386). گزیدة غزلیات بیدل. تهران: فرهنگ جاوید.
کریندورف، کلوس. (1378). مبانی روش‌شناسی تحلیل محتوا. ترجمۀ هوشنگ نائینی. تهران: روش.
گرامی، بهرام. (1386). گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی. مقدمۀ ایرج افشار. تهران: سخن.
گلچین معانی، احمد. (1365). فرهنگ اشعار حزین لاهیجی. (دو جلد). تهران: موسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
گلدان‌ساز و دیگران. (1389). «چگونگی اثر رایحه درمانی با استفاده از گیاهان دارویی در انسان (آروماتراپی)». همایش ملی گیاهان دارویی.
محمد بن منصور.(1335). «گوهرنامه». به کوشش منوچهر ستوده. فرهنگ ایران‌زمین. شمارۀ 4. صص185 - 293.
محمدیان نمینی، مژگان. (1381). «هفت قلم آرایش ایرانیان». مجلۀ کتاب ماه هنر. ش 45 و 46. صص 120 - 123.
موفق علی هروی. (1371). الابنیه عن الحقایق الادویه. تصحیح احمد بهمنیار. به کوشش حسین محبوبی اردکانی. تهران: دانشگاه تهران.
نحوی، اکبر و اکرمی، محمدرضا. (1384). «حیرت دمیده‌ام، شرح بیتی از از بیدل دهلوی». مجلۀ علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز. پاییز 1384، ش 44. صص 1 - 19.
دوره 1، شماره 2
آذر 1404
صفحه 115-138
  • تاریخ دریافت: 23 بهمن 1403
  • تاریخ بازنگری: 23 فروردین 1404
  • تاریخ پذیرش: 01 خرداد 1404
  • تاریخ اولین انتشار: 29 آذر 1404
  • تاریخ انتشار: 29 آذر 1404