بازنمایی و سبب‌شناسیِ افسردگی عمده بر مبنای DSM-5 در گزیده‌ای از غزلیات امیری فیروزکوهی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران

2 کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات فارسی و زبانهای خارجی، دانشگاه علّامه طباطبائی، تهران، ایران.

10.22054/cisl.2025.84069.1023

چکیده

پژوهش حاضر با رویکردی تحلیلی ـ توصیفی و به شیوۀ کتابخانه‌ای، به بررسی بازنمایی و سبب‌شناسی افسردگی بر اساس مؤلفه‌های مندرج در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی نسخه پنجم (DSM-5) در گزیده‌ای از غزلیات امیری فیروزکوهی می‌پردازد.
امیری فیروزکوهی از شاعران برجسته‌ی ادب معاصر فارسی است که آثارش در عین پایبندی به سنت غزل، بیانگر تحولات عاطفی، روانی و وجودی عمیقی است. پژوهش حاضر با رویکرد روان‌شناسی و ادبی و بر پایه‌ی شاخص‌های بالینی اختلال افسردگی عمده به تحلیل محتوایی غزلیات امیری فیروزکوهی می‌پردازد. هدف اصلی این مطالعه، شناسایی و تبیین نشانه‌های افسردگی عمده در معنایی اشعار اوست.
افسردگی به‌عنوان یکی از شایع‌ترین اختلالات روانی، همواره بازتاب‌هایی در ادبیات داشته و شاعران، به‌ویژه در قالبی چون غزل، آن را به‌شیوه‌ای هنرمندانه و گاه ناآگاهانه به تصویر کشیده‌اند.
دستاورد این پژوهش، نشان می‎دهد که غزل‌های امیری فیروزکوهی، نه‌تنها آینۀ حالات روحی و روانی شاعر، بلکه بازتاب ویژگی‎های انسانی و وجودی‌اند که در قالب زبان و فرم شعری، صورتی زیباشناسانه یافته‌اند. این خوانش، امکان گفت‌وگویی میان روان‌شناسی بالینی و ادبیات را فراهم می‎آورد؛ گفت‌وگویی که در آن، شعر می‌تواند به بازشناسی ابعاد پنهان روان انسان یاری رساند. همچنین، نتایج تحقیق موید آن است که زبان نمادین شعر، ابزار مؤثری برای بازتاب و پردازش رنج‌های روانی است و درک چنین متونی، نیازمند تلفیق دانش ادبی و روان‌شناختی است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Representation and etiology of major depression based on DSM-5 in a selection of Amiri Firouzkohi's poems

نویسندگان [English]

  • Masume Musayi Baghestani 1
  • MohammadAli Farahi 2
1 Associate Professor of Persian Language and Literature Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran
2 MA in the field of Persian Language and Literature, Allameh Tabataba’i University, Tehran, Iran
چکیده [English]

The present study by employing a descriptive-analytical approach and library research methodology, investigate the representation and etiology of depression in selected Ghazals by Amiri Firoozkoohi, based on the diagnostic criteria outlined in the fifth edition of the Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders (DSM-5).
Amiri Firuzkuhi is recognized as one of the prominent poets of contemporary Persian literature, whose works—while adhering to the classical tradition of the ghazal—convey profound emotional, psychological, and existential transformations. The present study, employing a literary-psychological approach and based on the clinical criteria of Major Depressive Disorder (MDD), undertakes a content analysis of Amiri Firuzkuhi’s ghazals. The primary purpose of this research is to identify and explicate the manifestations of major depressive symptoms as reflected in the semantic layers of his poetry.
Depression, as one of the most prevalent psychological disorders, has consistently been reflected in literature, with poets —particularly within the ghazal genre— artistically, and at times unconsciously.
The findings in this study reveal that Amiri Firoozkoohi’s ghazals not only mirror the poet’s psychological and emotional states but also reflect universal human and existential characteristics, rendered through poetic language and aesthetic form. This interpretation facilitates a dialogue between clinical psychology and literature, wherein poetry may aid in uncovering latent dimensions of the human psyche. Furthermore, the results underscore that the symbolic language of poetry serves as an effective medium for articulating and processing psychological distress, necessitating an integration of literary and psychological knowledge to fully comprehend such texts.
Key findings are as follows: Among 100 randomly selected ghazals from Amiri Firoozkoohi’s poems, major depressive symptoms—including depressed mood, feelings of guilt and worthlessness, thoughts of death and suicide, delusional beliefs, anhedonia, and diminished energy—are prominently represented. Furthermore, the predominant cause of the narrator's depression is identified as hopelessness resulting from global, internal, and stable attributions, in accordance with Martin Seligman's learned helplessness theory.

کلیدواژه‌ها [English]

  • depression
  • Amiri Firouzkohi
  • psychology
  • depressed mood
  • sorrow

بازنمایی و سبب‌شناسیِ افسردگی عمده بر مبنای DSM-5

در گزیده‌ای از غزلیات امیری فیروزکوهی

 

 

معصومه موسایی باغستانی[1]

استاد زبان و ادبیات فارسی ـ دانشگاه علّامه طباطبائی، تهران، ایران

 

 

             محمّدعلی فرهی[2]

کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی - دانشگاه علّامه طباطبائی، تهران، ایران

 

 

 

چکیده

در این پژوهش به شیوۀ تحلیل کیفی تلاش‌شده‌است تا با استفاده از راهنمای معیارهای تشخیصی آماری اختلال‌های روانی (DSM-5)، افسردگی و نشانه‌های آن در گزیده‌ای از غزلیات امیری فیروزکوهی بررسی و احساس و عواطف ناخوشایند راوی برای مخاطبان بازنمایی شود. یافته‌های تحقیق بدین صورت است: در بین صد غزل برگزیدۀ تصادفی از غزلیات امیری فیروزکوهی، علایم افسردگی عمده شامل خلق افسرده، احساس گناه و بی‌ارزشی، افکاری دربارۀ مرگ و خودکشی، باورهای نادرست و غیرموجه، لذت‌نبردن از فعالیت‌های زندگی و نداشتن انرژی است. همچنین سبب افسردگی راوی، ناامیدی ناشی از اِسنادهای کلی، درونی و پایدار مطابق نظریۀ درماندگی آموخته‌شدۀ مارتین سلیگمن است.

 

کلیدواژه‌ها: افسردگی، امیری فیروزکوهی، روانشناسی، خلق افسرده، غم

 

 

  1. مقدمه

نقد ادبی با رویکرد روانکاوانه اغلب مطابق با نظریه‌های فروید، یونگ و لکان مطرح‌شده‌است و برهم‌کنش سایر نظریه‌های روان‌شناسی و متون چندان مورد بررسی قرار‌نگرفته است؛ از‌این‌رو جا‌دارد با توجه به ظرفیت نظریه‌های روان‌شناسی و متون ادبی پیوند مستحکم‌تری میان این دو رشته برقرار‌شود.

بعضی از نقادان و اندیشمندان حوزۀ ادبیات، بررسی روان‌شناسانۀ متون را کار ادبیات‌خوانده‌ها نمی‌دانند و معتقدند که امکان بررسی روان‌شناسانه در ادبیات چندان ممکن نیست.

اما باید انصاف‌داد که نقد روان‌شناسانه حوزه‌های وسیع و کاملاً ناشناخته‌ای را در ادبیات بررسی‌کرده‌است و برخی از بهترین تفاسیر ادبی در باب آثار پیشرو ادبی، جنبۀ روان‌شناسانه دارد. نقد روان‌شناسانه با طرح مطالبی در باب ناخودآگاه شخصی، جمعی، صور مثالی و امثال این‌ها در آثار ادبی به ‌نقد ادبی عمق و نوعی جنبۀ پیشگویانه و رازآمیز بخشیده است (شمیسا، 1397: 275).

قبل از ورود به بحث اصلی، اندکی به پیشینه و تاریخچۀ نقد روانکاوانه پرداخته‌می‌شود:

زیگموند فروید، بنیان‌گذار روانکاوی، در سوق‌دادن پژوهش‌های ادبی به سمت مطالعات میان‌رشته‌ای، سهمی قابل توجه داشت. فروید شاهکارهای ادبیات جهان را به خوبی می‌شناخت و آثار خود را به سبکی ادیبانه می‌نوشت. روایت‌های طولانی او در شرح فرایند درمان بیمارانش اغلب به رمان‌هایی خوش‌ساخت شباهت داشت؛ از‌این‌رو بود که در سال 1930 جایزۀ گوته به او اعطا شد (نک. پاینده، 1399: 7 و 8).

باید توجه‌داشت که مفاهیم بنیادین روانکاوی براساس و با ارجاع به ادبیات شکل‌گرفته‌اند و در واقع ادبیات الهام‌بخش نظریه‌های فروید دربارۀ ساختار شخصیت انسان بود و او برای سنجش یا اثبات دیدگاه‌هایش اغلب از شخصیت‌های آثار ادبی مثال می‌آورد. برای نمونه، می‌توان به اودیپ در نمایش‌نامۀ اودیپ شهریار، نوشتۀ سوفوکل و ... اشاره کرد (نک. پاینده، 1397: 70).

در اشعار امیری فیروزکوهی انواع درد و رنج  به‌چشم‌می‌خورد. البته این تمام چیزی نیست که در اشعار او ارائه‌می‌شود؛ اما کلیدواژگانی چون «مرگ، یأس، غم و ... در شعر او بسامد بالایی دارد» (مهدوی و همکاران، 1398: 7) و به‌طورکلی گلایه و شکوه از دنیا، بخت، مریضی و پیری در اشعارش فراوان یافت‌می‌شود و به تعبیری دیوان اشعارش از نالۀ روح و فغان تن لبریز است (نک. یوسفی، 1388: 584).

در این پژوهش، اشعار و راوی اشعار مبنای داوری و تشخیص هستند، نه خود شاعر، زیرا رسالت و کارکرد نقد روانکاوانه و روان‌شناسانه تشخیص بیماری‌های روانی شاعر نیست و این امر خطیر و بسیار مهم در حوزۀ تخصص روان‌شناسان و روان‌پزشکان است.

 

1ـ1. پیشینۀ پژوهش

دربارۀ موضوع مورد تحقیق کاری انجام‌نگرفته‌است. از این رو به معرفی و بررسی گذرای چند پژوهش‌ که به نحوی مرتبط با موضوع است، پرداخته می‌شود:

«واکاوی پدیدۀ افسردگی در شعر عبدالله بردونی برمبنای آزمون (MMPI-2)»، نوشتۀ مهدوی آرا و شاره (1396). این پژوهش مشابه‌ترین کار به پژوهش ما است. این پژوهش بر مبنای یک آزمون روان‌شناسی نوشته‌شده و به این نتیجه رسیده که نابینایی اثر فراوانی بر افسردگی شاعر گذاشته است و احساس غم و اندوه، یاس و ناامیدی، ترس و اضطراب، بدبینی، مرگ اندیشی و بی‌خوابی و دردمندی از نشانه‌های افسردگی او هستند. همچنین دلایل ابتلاء شاعر به افسردگی علاوه بر نابینایی، فقر و تنگدستی، ارتباط عاطفی با مادر و تولد نابهنگام او برای والدین است.

«بررسی زبان‌شناختی آثار دورۀ هیپومانیا و دوره‌های افسردگی صادق هدایت: تأثیر اختلال دوقطبی» نوشتۀ اسماعیل‌پور و ساسانی (1397). در این پژوهش با بررسی زبان‌شناختی نامه‌های صادق هدایت و معیارهای روان‌پزشکی، این نتیجه حاصل‌شده که در زمان هیپومانیا در حوزۀ معنایی نامه‌های او دارای سرخوشی، بذله‌گویی، خشم و غیره است و در زمان افسردگی در حوزۀ معنایی دارای بی‌ارزشی، احساس گناه، غم و پوچی است و حوزۀ معنایی دورۀ آمیخته نیز شامل سرخوشی، بذله‌گویی، خشم، تحقیر، تمسخر، مرگ، خودکشی و غیره است.

«نقد روان‌شناختی بدبینی ابوالعلاء معری»، نوشتۀ احمدیان، صمیمی و اسماعیلی (1393). در این مقاله با توجه ‌به «آزمون بک» که یک آزمون برای سنجش افسردگی است، به این موضوع پرداخته‌شده که بدبینی ابوالعلا تنها یک رویکرد فلسفی به زندگی نبوده و بسیار تحت ‌تأثیر عوامل روانی و احتمالاً بر اثر افسردگی بالینی بوده‌است. نویسندگان مقاله دلایل افسردگی او را عواملی چون ازدست‌دادن بینایی، رفاه، پدر و مادر و بسیاری از محرومیت‌ها می‌دانند.

 

  1. مبانی نظری و اصطلاحات

2-1. اختلالات خلقی

به آشفتگی‌هایی گفته‌می‌شود که در خلق فرد هستند. خلق (Mood) واژه‌ای است که به حالت شادی یا ناشادی غالب و پایدار فرد اطلاق می‌شود و پیوستاری را در‌برمی‌گیرد که یک انتهای آن غمگینی مفرط و انتهای دیگر آن شادی مفرط است. البته برای قرارگرفتن هر شادی یا ناشادی در طیف رفتارهای مرضی، باید نشانه‌ها و شرایطی وجود‌داشته باشد که یکی از آن نظام‌های تشخیصی، راهنمای تشخیصی آماری اختلال‌های روانی (DSM) است که سعی در معرفی ملاک‌هایی برای این مشکلات دارد. انتهای ناشادی مفرط این پیوستار، افسردگی اساسی نام دارد که نشانۀ اصلی آن غم و اندوه زیاد است و انتهای شادی مفرط، پیوستار مانیا است که نشانۀ اصلی آن سرخوشی افراطی است. روی این پیوستار، اختلالات دیگری نیز وجود‌دارد که از میان آن‌ها می‌توان به حالت خفیف‌تر افسردگی اساسی، یعنی افسرده‌خویی (دیس‌تایمی، افسردگی مزمن) اشاره‌کرد (نک. جوانمرد، 1401: 2 و 3ا).

اکثر افراد می‌توانند در عرض چند روز یا چند هفته، احساس‌های منفی خود مانند فقدان، شکست و غیره را از‌بین‌ببرند؛ اما برای بعضی از افراد نشانه‌های افسردگی به مدت طولانی باقی‌می‌ماند و در همۀ جوانب زندگی آن‌ها نفوذ‌می‌کند و در جنبه‌های هیجانی، رفتاری، شناختی و فیزیکی افراد تأثیر‌می‌گذارد و این تأثیر ممکن است به افسردگی بالینی منجر‌شود. افسردگی بالینی که در اکثر کتاب‌ها مترادف با افسردگی عمده به‌کار‌می‌رود، باعث‌می‌شود فرد نتواند کارهای عادی روزمرۀ خود را به‌خوبی انجام دهد (نک. گنجی، 1400: 667).

 

2-2. نشانه‌های افسردگی عمده (اساسی یا تک‌قطبی) براساس DSM-5:

برای تشخیص افسردگی عمده حداقل پنج نشانه [ از نشانه‌های معرفی‌شده] باید تشخیص‌داده‌شود (جوانمرد، 1401: 7).

 

2-2-1. نشانه‌های هیجانی و انگیزشی

1) خلق افسرده: تجربه‌های هیجانی فرد افسرده منفی است و دیگران آن‌ها را معمولاً غمگین، نومید، پریشان، محزون، بی‌نشاط و دلسرد توصیف‌می‌کنند. 2) نبود لذت یا علاقه نسبت به فعالیت‌های عادی زندگی: افراد افسرده معمولاً بی‌انگیزه هستند و برای انجام‌دادن کاری انگیزۀ درونی ندارند، آن‌ها دائماً اعلام‌می‌کنند که دیگر هیچ چیزی برایشان اهمیت‌ندارد و از کارهای لذت‌بخش گذشته لذت‌نمی‌برند و دوست‌ندارند از جای خود تکان‌بخورند و می‌خواهند تنها باشند.

 

2-2-2. نشانه‌های شناختی

1) احساس گناه و بی‌ارزشی: افراد افسرده معمولاً احساس بی‌فایدگی، خلأ، تهی‌بودن دارند، اغلب کمبودها و نارسایی‌هایی را به خود نسبت‌می‌دهند که این حس با احساس گناه عمیق همراه است. آن‌ها مطمئن هستند که آینده‌ای تیره و تار در انتظارشان است و خود را معمولاً به بی‌عرضگی و بی‌لیاقتی متهم‌می‌کنند و از خودشان عیب و ایراد بی‌جا و غیر منطقی می‌گیرند، خودشان را مسخره و تحقیر می‌کنند. 2) ناتوانی در تمرکز و تصمیم‌گیری: این افراد تفکر اشتباه و ناقص دارند؛ یعنی باورهای غیر منطقی یا ناموجهی در ذهنشان وجود دارد که معمولاً به تصمیم‌گیری بد منجر‌می‌شود. 3) افکار بازگشت‌پذیر دربارۀ مرگ و خودکشی: بسیاری از افسردگان، افکار عود‌کننده دربارۀ مرگ و خودکشی دارند و بر آن هستند که بهتر است بمیرند و مرگ آن‌ها به نفع اطرافیانشان است.

 

2-2-3. نشانه‌های رفتاری

1) کندی یا برانگیختگی روانی - حرکتی: آن‌ها با جملات کوتاه به دیگران جواب‌می‌دهند و از لحاظ فیزیکی غیر فعال هستند و حتی کوچک‌ترین کارها انرژی زیادی از آن‌ها می‌گیرد این کند‌شدن حرکات بدنی، کم‌توانی روانی - حرکتی نامیده‌می‌شود. البته ممکن است برعکس این اتفاق، یعنی پر تحرکی روانی - حرکتی نیز رخ دهد. 2) نبود انرژی: معمولاً افسردگی با کاهش انگیزه همراه است، به نحوی که سطح انرژی کاهش می‌یابد و فرد بدون انجام فعالیتی، همواره احساس خستگی و فرسودگی می‌کند.

 

2-2-4. نشانه‌های فیزیولوژیک

1) اختلال در اشتها: کم یا زیاد‌ شدن وزن. 2) آشفتگی خواب: کم‌خوابی، پرخوابی، راحت به‌خواب نرفتن، از خواب پریدن و کابوس دیدن. 3) اختلال در سیکل عادت ماهانه. 4) بیزاری از فعالیت جنسی (نک. گنجی، 1401: 667 - 669 و  671- 672 و آزاد، 1374: 323 - 327).

 

  1. یافته‌ها

3-1. بررسی نشانه‌های افسردگی عمده در گزیدۀ غزلیات امیری فیروزکوهی

3-1-1. شواهدِ نشانه‌های هیجانی و انگیزشی

خلق افسرده:

انسان وقتی دچار چنین خلقی می‌شود، به‌صورت مداوم احساس ناراحتی، خلأ، شکست و دلهره می‌کند (نک. مک‌کنز، 1392: 15) و دچار احساس غم و اندوه، نبود احساس شادی، بی‌احساسی، نداشتن انگیزه، احساس ناامیدی و غیره می‌شود (نک. داویدیان، 1392: 129). نمونه‌ هایی از خلق افسرده را در ابیات زیر می‌توان دید:

راوی در بیت زیر خود را چنان در بند غم و درد می‌بیند که امیدش به غمی تازه است که او را از غم و درد کهن برهاند:

زین غم و درد کهن آنچه که می‌اندیشم      هم مگر درد و غم تازه رهاند ما را

(امیری فیروزکوهی، 1389: 53)

خود را محزون و بی‌نشاط توصیف‌می‌کند:

نیست حالی که ز ما بازستاند ما را      وز غم روز و تب شب برهاند ما را

(همان: 53)

او را با غم می‌شناسند:

چنان به شیوه برآوردۀ توییم ای غم      که جز به خوی تو نشناخت هیچ‌کس ما را

(همان: 54)

از حجم غمی که در دل دارد، جای نفس در سینه‌اش نیز تنگ شده است:

آن قدر غم به دلم جای گرفته است امیر      که ز بسیاری آن جای نفس نیست مرا

(همان: 72)

پریشانی او به حدی رسیده است که توان آه و ناله هم ندارد:

از پریشانی ز آه و ناله‌ هم درمانده‌ایم      نالۀ درمانده‌ای آه گرفتاری کجاست؟

(همان: 110)

در هیچ حال جدا ازغم نیست:

رو به هر سویی کنم آن‌جا غم دل با من است   یک نفس بی همدم و یک لحظه تنها نیستم

(همان: 314)

تنها آشنای راوی، همان غم است:

مرا ز خلوت خود غم جدا چرا دارد      چرا که از همه عالم همین مرا دارد

اگر ز حال من خسته پرسی از غم پرس      که آشنا خبر از حال آشنا دارد

(همان: 191 و 192)

حاصل عمر او کاش و اگر و در نتیجه، دلسردی نسبت به امور است:

به عمر آرزو ماند امیر ایام عمر من      که جز کاش و اگر هرگز ندارد حاصل دیگر

(همان: 271)

مانند جامی شکسته که هیچ‌چیز در آن جا نمی‌گیرد، او نیز دل‌شکسته و پریشان است:

ره در دل من نیافت شادی     این باده شکسته بود جامش

(همان: 278)

با بیانی متناقض می‌گوید که تنها غمخوار من، همان غم است:

یک‌نفس بی ناله و یک ‌لحظه بی‌غم نیستم      این منم تنها که غم باشد مرا غمخوار دل

(همان: 296)

تنها اندوختۀ او داغ دل است:

چون لاله همین داغ دلی بود نصیبم      این است امیر آنچه که اندوخته بودم

(همان: 325)

آن‌چنان خود را گرفتار رنج می‌داند که تسلی‌بخش رنج‌های روزش، غم‌های هر شبش است:

بخشد مرا تسلی بی منتی امیرا      از رنج‌های هر روز غم‌های هر شب من

(همان: 424)

معتقد است که از او کسی بیچاره‌تر نیست:

بیمار و حزین رنجور و غمین پروردۀ رنج آزردۀ کین      مردود زمان محروم زمین از من که بود بیچاره‌تری

(همان: 455)

اختیار هیچ کاری ندارد به جز گریه کردن که آن هم بی اختیار است:

به غیر گریۀ بی‌اختیارم از غم خویش      به ‌هیچ کار دگر در من اختیار نماند

(همان: 228)

نبود لذت یا علاقه نسبت به فعالیت‌های عادی زندگی:

به نظر می‌رسد در اشخاص افسرده کلیۀ فعالیت‌هایی که صورت‌می‌گیرد، بی‌ارزش می‌شود (آزاد، 1377: 324) و لذتی در فعالیت‌ها نمی‌یابند ... همچنین آن‌ها اغلب هیچ انگیزه‌ای برای انجام اعمال ارادی ندارند و بیشتر اوقات خود را دور از دیگران سپری می‌کنند (نک. جوانمرد، 1401: 8).

مخوان به خلوت انسم که از فسرده دلی      نه ذوق شادی و نه حال گفت‌‌وگوست مرا

(امیری فیروزکوهی، 1389: 82)

 

3-1-2. شواهدِ نشانه‌های شناختی

احساس گناه و بی‌ارزشی

هستۀ اصلی شناخت افراد افسرده، برداشت منفی‌ای است که به سه دسته تقسیم‌می‌شود:

  1. نظر منفی نسبت به‌خود، شامل عزت نفس پایین، احساس شکست، حقارت و بی‌کفایتی و به دنبال این‌ها سرزنش‌کردن خود و احساس گناه، 2. نظرات منفی نسبت به آینده، 3. نظر منفی نسبت به دیگران ( نک. جوانمرد، 1401: 8).

خود را خار و خسی افتاده می‌داند:

خسی فتاده به رهگذارم نه هیچ برگم نه هیچ بارم     ز عمر رفته چه بهره‌دارم جز اینکه دارم شمار دنیا

(امیری فیروزکوهی، 1389: 51)

در دیوانه‌بودن هم خود را بی‌قدر می‌داند:

امیر ازبس‌که در دیوانگی هم خوار و بی‌قدرم     نمی‌گیرد به بازی هیچ‌کس زین کودکان ما را

(همان: 56)

خود را این‌گونه به باد تحقیر می‌گیرد:

در این گلشن که از وی گل به دامان می‎‌برد هر خس     من از خواری بدین شادم که خاری کرده‌ام پیدا

(همان: 53)

از بی‌ارزشی، آرزوی نیستی خود را دارد و می‌خواهد در خاطر هیچ‌کس نماند:

در چنین وادی که بومش هم گریزان از من است.....کاش سیل خانه‌کن می‌کند بنیاد مرا

خاطری دارم که فارغ نیست از یاد کسی     گو به‌خاطر نگذارد هیچ‌کس یاد مرا

(همان: 74)

در برابر دیگران احساس شکست می‌کند و گمان‌می‌کند از اسباب دنیوی بهره‌ای ندارد:

ز اسباب جهان آنچه که مردم همه دارند.....ما هیچ از آن جمله نداریم مگر هیچ

(همان: 190)

خود را بی‌نصیب و شکست‌خورده از دنیا می‌داند؛ زیرا مطابق خوی و عادت دنیا و روزگار رفتار نکرده است (همان: 276).

با احساس حقارت در آخرین غزل خود می‌گوید که روزگار و زمانه هیچ‌گاه برای او ارزشی قائل نبود (همان: 287).

باز هم حس حقارت دارد و می‌گوید جز اینکه مایۀ عبرت مردم هستم، هیچ ارزش دیگری ندارم (همان: 228).

خود را مانند شمعی سوخته بی‌ارزش می‌پندارد:

نه محفلی است ز من گرم و نه دلی خرسند     به شمع سوخته مانم ز بی‌زبانی خویش

(همان: 293)

خود را تا حد خارِ رشد‌کرده در سنگ، خامل‌رتبه می‌داند:

در وطن آخر از کسی تربیتی نیافتم      هیچ‌کسی نپرورد خار به سنگ رسته را

(همان: 66)

خود را مانند گلی بی‌رنگ‌ و بو، بی‌فایده می‌داند:

در این چمن به چه کارم نگاه‌داشته‌اند     گل فسرده‌ام آخر چه رنگ و بوست مرا

(همان: 70)

باورهای غیر منطقی و ناموجه:

تفکر افسرده موجب‌می‌شود فرد دنیا را با عینکی تیره ببیند. سه عامل مهم در تفکر افسرده دخیل است: 1. انتظارات بالا و غیر منطقی، 2. افکار منفی، 3. نتیجه‌گیری‌های کلی و نادرست (مک‌کنز، 1392: 16).

راست گفتند اینکه نیکی را بدی پاداش بود     هرکه شد نامهربان از مهربانی شد مرا

(امیری فیروزکوهی، 1389: 80)

یک خلاف از هیچ‌کس در زشت‌کاری سر نزد     خلق را جز در جفاکاری، وفاداری کجاست؟

(همان: 110)

گمان‌می‌کند همه در اندیشۀ آزار او هستند:

نیست یاری که در اندیشۀ آزارم نیست     این‌قدر هست که اندیشۀ آن نیست مرا

(همان: 72)

برای موفق‌بودن باید بد و بداندیش بود:

خواهی که کامیاب شوی بدسگال باش     دنیا به هرکه تن به بدی داد کام داد

 (همان: 191)

از نظر او کسی پیش مردم محترم است که به چشم حقارت به آنان بنگرد:

کسی که چشم حقارت به روی خلق گشود     به چشم مردم این روزگار جا دارد

(همان: 192)

راوی ‌چنین گمان‌می‌کند که فرد نیکوکار و کم‌آزار، حتماً بیشتر بدی و آزار می‌بیند:

روی نیکویی نبیند هر که نیکوکار‌تر      بیشتر آزار بیند هرکه بی‌آزارتر

(همان: 268)

راحت‌بودن هرکس در گرو این است که دیگری را برنجاند و نعمت دنیا بدون آزار دیگران به‌دست‌نمی‌آید:

راحت هرکس به رنج دیگری وابسته است     این ندید آرام تا آن یک نبرد آرام را

نعمت دنیا میسر نیست بی‌آزار خلق     ابله است آن کس که پخت این آرزوی خام را

(همان: 61 و 62)

نوازش مادر گیتی، فقط برای او سیلی بوده است:

جز این نبود که با سیلی حوادث بود     کنار مادر ایام اگر نواخت مرا

(همان: 67)

در بیتی نیز چنین می‌گوید:

نکوکاری چنان معدوم شد در روزگار ما     که دیگر برنیاید از کسی غیر از تبهکاری

(همان: 467)

 

3-1-3. شواهدِ افکار دربارۀ مرگ و خودکشی

افراد افسرده گذشته را پر از حسرت و خسران و زمان فعلی را دردناک و غیرقابل‌تحمل می‌دانند. در چنین شرایطی برخی از بیماران به این نتیجه می‌رسند که زندگی ارزش زیستن ندارد یا دیگران بدون آن‌ها زندگی بهتری خواهند‌داشت و باید به زندگی خود خاتمه‌دهند. بسیاری از آن‌ها اقدام به خودکشی نمی‌کنند، اما به این امید به‌خواب‌می‌روند که فردا از خواب بیدار‌نشوند و بدین ترتیب از عذاب زندگی خلاصی یابند (نک. مک‌کنز، 1392: 20 و 21).

نخواهم عمر دیگر را که خواهم مردن از وحشت     اگر بار دگر در خواب بینم همچو رویا را

(امیری فیروزکوهی، 1389: 56)

از نظر او تنها مرگ زنگ کدورت‌ها را از‌بین‌می‌برد:

چو مرگ آشتی‌خو مصلحی دیگر نمی‌یابی     که از دل‌ها برد زنگ کدورت‌های دیرین را

(همان: 64)

از غم دل رهاشدن، در گرو خاک‌شدن و مردن است:

در دل خاک چون امیر از غم دل رها شوی     کنج قفس شد آشیان مرغ ز دام رسته را

(همان: 66)

می‌توان علاج و درمان این راوی افسرده را مرگ شناخت و درد او را زندگی و حیات او معرفی‌کرد (همان: 76).

بیان‌می‌کند که زندگی ما را آزرده‌کرده‌است، مرگ کجاست و نیستی چرا به سراغ ما نمی‌آید؟ (همان: 109)

خضر نیز اگر درد‌های زمانه را می‌چشید، آرزوی مرگ داشت:

‌این زمان دیوانه‌ای می‌بود سرگردان مرگ     خضر اگر عمر ابد می‌داشت با آلام عمر

(همان: 272)

مرگ را علاج هر غم می‌داند و در آرزوی مرگ می‌گوید:

زندگانی کشت ما را مرگ بی‌آزار کو     کو علاج هر غم و درمان هر بیمار کو

(همان: 449)

یار واقعی را مرگ می‌داند و اذعان‌می‌کند که تنها فنا است که باری از دوش او برمی‌دارد:

به غیر مرگ که بارم به منزل افکنده است      کدام یار که باری ز دوش یار گرفت

(همان: 190)

 

3-1-4. شواهدِ رفتاری

نبود انرژی

افراد افسرده از لحاظ فیزیکی غیرفعال هستند، ساعت‌ها در تختخواب می‌مانند و به طور دائم به خستگی، بی‌رمقی و کمبود انرژی دچار‌می‌شوند. به‌نظر‌می‌رسد حتی کوچک‌ترین کارها انرژی زیادی از آن‌ها می‌گیرد (گنجی، 1401: 669).

گر به پیری بار تن با ناتوانی می‌کشم     بر سبیل عادت از عهد جوانی می‌کشم

(امیری فیروزکوهی، 1389: 359)

 

3-2. سبب‌شناسی افسردگی از دیدگاه سلیگمن

بر مبنای نظریۀ درماندگی آموخته‌شدة سلیگمن، افسردگی از این امر ناشی‌می‌شود که فرد می‌فهمد محیط فیزیکی و اجتماعی خارج از کنترل شخصی اوست. این مدل رفتاری از افسردگی در اواخر دهه 1970 از سوی ابرامسون و همکاران مورد تجدید نظر قرار‌گرفت. نظریۀ تجدید‌نظر‌شده گویای این است که افسردگی حاصل سه اسناد برای رویدادهای منفی است: 1. اِسناد درونی: تقصیر من است، 2. اِسناد کلی: تلاشم فایده ندارد، 3. اِسناد پایدار: همیشه برای من رخ‌می‌دهد. مطابق گفتۀ آبلا و سلیگمن این اِسنادها درصورت ایجاد ناامیدی از تغییر وضعیت، موجب افسردگی می‌گردند (جوانمرد، 1401: 14 و 15).

 

3-2-1. شواهدِ اسناد درونی

راوی در ابیات گوناگون می‌گوید که منشأ اتفاقات ناخوشایند و ناگوار زندگیِ خود، تنها خودم هستم؛ زیرا بخت و اقبال خوبی ندارم:

چنین که با گِل بی‌طالعی برآمده‌ام     به هرکجا که روم پای در گل است مرا

(امیری فیروزکوهی، 1389: 69)

هر روز چشم حادثه‌ای در کمین مراست     از کار بخت سوخته چشم همین مراست

(همان: 112)

در بیتی دیگر می‌گوید:

در طالع رمیدۀ من بخت صید نیست     دام خودم، شکار خودم، دانۀ خودم

(همان: 328)

3-2-2. شواهدِ اسناد کلی

بیت‌هایی در میان اشعار به‌چشم‌می‌خورد که طی آن راوی بیان‌می‌کند که تلاش برای بهبود اوضاع، تغییر وضعیت و کمک‌خواستن از دیگران بی‌فایده است و از ابتدای کار و تلاش، بی‌سرانجامی کار مشخص است:

هر نفس آغاز کار دیگری کردی امیر     گرچه از آغاز دیدی حاصل انجام را

 (همان: 63)

زان همه دست به هر کار زدن از سر حرص     چیست غیر از کف افسوس به هر دست مرا

(همان: 69)

از سر یأس و نومیدی گوشه‌نشینی اختیار‌می‌کند؛ زیرا رسیدن به آرزو را محال می‌داند:

بعدازاین پای به دامن کشم از یأس و رواست     که به دامان امل دسترسی نیست مرا

(همان: 73)

3-2-3. شواهد اسناد پایدار

راوی معتقد است که درهرصورت با هر میزان تلاش و پیش‌بینی، اتفاقات بد برای من رخ‌می‌دهد و راه چاره و گریزی در دسترس نیست:

ز چرخ چشم امان داشتن ز بی‌خردی است     که خانه در گذر سیل بر فراخت مرا

(همان: 67)

درهرصورت، یأس بر او غلبه‌خواهد‌کرد:

نیست جز یأس به هر خواهش و هر کار امیر     هیچ اگر چشم امیدی به کسی هست مرا

(همان: 69)

در غزلی دیگر می‌گوید:

خواستن‌ها خاص تقدیر است و حرمان خاص من     من کی‌ام تا بانگ بردارم که من می‌خواستم

(همان: 310)

  1. نتیجه‌گیری

با توجه به شواهد بررسی‌شده در صد غزل برگزیده از اشعار امیری فیروزکوهی از دریچۀ علمی (DSM-5) و سبب‌شناسی افسردگی مطابق با نظریۀ درماندگی آموخته‌شدة مارتین سلیگمن، این نتیجه حاصل شد که در زمینۀ افسردگی عمده، نشانه‌های هیجانی، انگیزشی و شناختی، تمامی نشانه‌ها، در نشانه‌های رفتاری، کندی روانی - حرکتی و نبود انرژی یافت‌شد و در نشانه‌های فیزیولوژیک موردی یافت‌نشد که با توجه به حوزۀ بحث و پژوهش ما که مرتبط با انتزاع و تفکر است، دور از انتظار نبود.

در ادامه مشخص شد که راوی غزلیات، مبتلا به افسردگی عمده و اساسی است که دلیل آن نوعی تاریک‌بینی و تاریک‌اندیشی در اکثر شئون زندگی فردی و اجتماعی ناشی از جبرگرایی و ناامیدی است که موجب شده است در غزلیات او بدبینی نسبت به دیگران، آینده، زندگی بسامد بالایی داشته‌باشد. هرچند گوینده در بعضی از ابیات، عشق و عاشقی را راه رهایی از تهی‌بودن و بی‌معنایی می‌داند؛ اما این مضمون در اشعار چندان پررنگ نیست و باز به همان مضامین و شکایت‌ها باز‌می‌گردد و خود را در سه‌گانة «تقصیر من است»، «تلاشم فایده ندارد» و «همیشه برای من رخ‌می‎‌دهد»، گرفتار می‌بیند و به معنی واقعی کلام، دچار درماندگی آموخته‌شده می‌شود، سپس حالات خلق اندوهگین، نداشتن انرژی، احساس گناه و بی‌ارزشی، افکاری دربارۀ مرگ، لذت‌نبردن از فعالیت‌های روزمرۀ زندگی و افکار ناموجه و غیرمنطقی را تجربه و در گفتار خود بروز‌می‌دهد.

در پژوهش‌های آینده می‌توان به بررسی و دسته‌بندی انواع رنج و ریشه‌های روانی آن و رابطۀ پیری و افسردگی در غزلیات امیری فیروزکوهی یا شکواییه‌های او پرداخت تا ابعاد بیشتری از روان این راوی آشکار‌شود.

 

 

[1]. نویسنده مسئول: mmusayi@yahoo.com

  1. ali.farahi78@gmail.com

 

آزاد، حسین. (1374). آسیب‌شناسی روانی. تهران: بعثت
امیری فیروزکوهی، کریم. (1389). دیوان: غزلیات. (ج.1). تهران: زوار
پاینده، حسین. (1397). نظریه و نقد ادبی؛ درسنامه‌ای میان‌رشته‌ای. (ج.1). تهران: سمت
جوانمرد، غلامحسین. (1401). آسیب‌شناسی روانی 2. تهران: پیام‌نور
داویدیان، هاراطون. (1392). افسردگی در فرهنگ ایرانی. تهران: ارجمند و نسل فردا
شمیسا، سیروس. (1397). نقد ادبی. ویراست دوم. تهران: میترا
فروید، زیگموند. (1399). نظریۀ روان‌کاوی (هفت رساله از زیگموند فروید). ترجمۀ حسین پاینده. تهران: مروارید
گنجی، مهدی. (1400). آسیب‌شناسی روانی براساس DSM-5. (ج.1). تهران: ساوالان
مک‌کنز، کوام. (1392). افسردگی. ترجمۀ: محسن ارجمند و سپیده سعادت. تهران: ارجمند
مهدوی، بتول؛ رضوانیان، قدسیه؛ کثیری، هدیه. (1398). «رمانتیسم اتوبیوگرافیک (شرح حالی) در شعر امیری فیروزکوهی». پژوهشنامۀ ادب غنایی. صص 237 - 260
یوسفی، غلامحسین. (1388). چشمۀ روشن. تهران: علمی.
 
دوره 1، شماره 2
آذر 1404
صفحه 101-114
  • تاریخ دریافت: 01 اسفند 1403
  • تاریخ بازنگری: 14 اردیبهشت 1404
  • تاریخ پذیرش: 01 خرداد 1404
  • تاریخ اولین انتشار: 29 آذر 1404
  • تاریخ انتشار: 29 آذر 1404