بازتاب مکتب گوتیک و گروتسک در رمان خفاش شب سیامک گلشیری

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائئ. تهران. ایران

2 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی. تهران. ایران

10.22054/cisl.2023.73905.1016

چکیده

گوتیک، مکتب و یا به اصطلاح از جمله ایسم‌های ادبی رایج در دوران کلاسیک و معاصر است که می‌توان آن را زیربنای رمانتیسم قرن هجدهم به شمارآورد. این سبک ادبی که در ساختار روایت‌شناسی با اصلی‌ترین عناصر روایت‌شناسانه یعنی زمان با مؤلفة معنایی شب و تاریکی، مکان با مؤلفة خلوتی و فضا با مؤلفة هراس‌انگیزی شناخته می‌شود هدفی جز القای ترس، اضطراب و برانگیختگی حال و هوای مخاطب، فراتر از ادراکات عقلی و حرکت وی به سوی رمزآلودی و خوفناکی را نمی‌جوید. مفهوم گروتسک یا به عبارتی عجیب­پردازی، که نوعی از طنز تلخ و وهم‌آلود است، بیان حالت‌های ترس، خنده‌های پلید، رعشه‌آور و مضحک به شکل توأمان، و به طور‌کلی حوادث زشت و غیرعادی، انحراف از هنجارها، ناهماهنگی، مسخ‌شدگی و هرگونه مسائل ناخوشایند است. سیامک گلشیری از جمله نویسندگانی است که در اغلب رمان‌های خود ضمن طرح مسائل اجتماعی و سیاسی به الگوی وحشت به شکلی فراگیر می‌پردازد. رمان خفاش شب، رمانی است برگرفته از پروندة قاتلی زنجیره‌ای با فضاسازی موحش، که یاریگر نویسنده در راستای هدف خویش یعنی تعلیق ترس در مخاطب است. در این پژوهش قصد داریم با تکیه بر روش کیفی و توصیفی- تحلیلی به واکاوی و تبیین شاخصه‌های سبک گروتسک و گوتیک در رمان مذکور بپردازیم و ضمن بیان مشابهت و تفاوت‌های این دو سبک مشخص کنیم که کدام یک از این دو سبک، ظرفیت بیشتری در رمان گلشیری دارد. نتایج پژوهش حاضر بیانگر آن است که رمان خفاش شب نمونة آشکاری است که مضامین مکتب گروتسک و گوتیک در آن با کمیت‌های گوناگون جلوه‌گر می‌شود.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

گوت‌ها که از قبایل ژرمنی شرق بودند در قرن‌های اول و دوم میلادی در میان دیگر ساکنان اروپای شمالی ظاهر شدند. این ساکنان ژرمنی در پوست حیوانات پیچیده شده و آماده برای هرگونه جنگ و ستیز به امپراطوری روم حمله کردند و به دو شاخة مجزا تقسیم شدند. دستة نخست به دست قبیلۀ وحشی هون از بین رفت و دستة دیگر به حیات خود ادامه داده و سلسله‌هایی را تشکیل دادند. در اصل واژة گوتیک از این قوم گرفته‌‌شده‌است و به طورکلی واژة گوتیک به معماری اروپایی در قرن 12-16 میلادی بازمی‌گردد که نخست بار منفی داشت و درمیان دو دوره رمانتیک و رنسانس واقع شده بود (ر. ک: مارگو، 1384).

هنر گوتیک شامل معماری بناهای مخروبه، کلیساهای ویران شده، سردابه‌ها، دالان‌های مخفی، گورستان‌ها و دیگر محیط‌های وهم‌آلود و هراس‌انگیز بود. در واقع «معماری گوتیک بر معماری قرون وسطی دلالت دارد. این معماری با قوس‌های بلند نوک‌تیز، گنبدها، بناهای محکم برافراشــته و دالان‌های پیچیده، بین قرن‌های 12 تا 16در اروپای غربی رواج داشت» (Abrams, 2009:137).

ادبیات گوتیک یا به نوعی وحشت گوتیک نیز، ریشه در اواخر قرن هیجدهم میلادی در اروپا دارد و می‌توان آن را شاخه‌ای از مکتب رمانتیسم یا پیش‌رمانتیسم به شمارآورد.

اولین مکتبی که پس از حضور گوتیک یا بهتر بگوییم همگام با این مکتب، توانست احیاء شود، رمانتیسیسم بود. این مکتب بعد از حضور گوتیک، و با استفاده از خیال‌ورزی‌های آن، مجال رشد و بالندگی یافت، اما برای شکل‌گیری کامل آن نیازمند پیش‌زمینه‌هایی بود که گوتیک، می‌توانست پاسخگوی مناسبی برای آن‌ها باشد. از این‌روست که به دوران حضور مکتب گوتیک، دوره پیش‌رمانتیسیسم نیز می‌گویند (علیزاده و بناکار، 1395: 2749).

این ادبیات که به قولی با رمان قلعة اوترانتو هوراس والپول، نویسندة انگلیسی در سال 1764 به مردم معرفی شده است، نمونة بارز داستان گوتیک است که جلوه‌های گوناگون گوتیک از جمله وجوه ترس و وحشت، قلعه وکلیسا‌های تاریک و سرد، هیولاها و شخصیت‌های ماورائی، وهم و رازآلودگی، صحنه‌ها و فضاهای رعب‌آوری چون مراسم تدفین، معجون‌های شیطانی، وجود جادوگران، خون‌آشامان وگرگینه‌ها، باد و سرمای سخت، جنگل‌های خاموش و تاریک، دریاهای مواج و خروشان، قلعه‌های مخروبه دارای پیچک و غیره در آن نمایان است. «محیط‌های این ژانر معمولاً قصرهای دربسته، ویرانه‌ها و زمین‌های متروک هستند» (نصر اصفهانی و خدادادی، 1392: 163).

آنچه این سبک را به مخاطب معرفی می‌کند، وجود سه مؤلفة مکان، زمان و فضای داستان است که هر سه مؤلفه با یاری یکدیگر ترس و دهشت را به شکلی اغراق‌آمیز به مخاطب القاء می‌کنند. «رمان‌های گوتیک، اضطراب‌های درونی را نشان می‌دهند. این اضطراب‌های مبتذل و پیش‌پا‌افتاده، ناشی از موجودات شیطانی، دیو و غول نیستند، بلکه اضطراب‌های تکان‌دهنده‌ متأثر از تصور صحنه‌ای آشفته و هیجان‌انگیز هستند» (هاگل، 1384: 143).

از دیگر مباحثی که می‌توان آن را در ذیل یک مکتب ادبی یا به نوعی یک صنعت به شمارآورد و از آن در بیان نابهنجاری‌های جامعه به شکلی واقعگرا و در عین‌حال نامتعارف و افراطی استفاده نمود، مبحث گروتسک است. این مفهوم در شکل نخست در هنر جلوه‌گر شد؛ ولی بعدها عمومیت گسترده‌تری یافت و به مباحث ادبی نیز راه یافت. به‌طورکلی می‌توان هر اثر شنیع، غریب، زننده، ددمنشانه و در عین‌حال کمیک را در زمرة آثار گروتسکی به شمارآورد؛ اثری که نخستین ویژگی بارز آن، تشدید حالت سردرگمی و ترس در حالات‌ روحی مخاطب است. تمسخر و طنز تلخ و مشمئز کنندۀ گروتسک از وجوه تمایز آن با مفهوم گوتیک است. طنزی ناخوشایند که در همپوشانی با دیگر عناصر موجد وحشت، مفهوم گروتسک را به تصویر می‌کشند. در ادبیات داستانی، نویسندگان بسیاری در ایران و جهان به این مکتب زیبایی‌شناسانه پرداخته‌اند؛ از جمله سیامک گلشیری، نویسندة معاصر که با سبک گوتیک و گروتسک خود، ضمن پیشبرد روایت خویش، در پی برانگیختن ترس و وحشت در وجود مخاطب است. در این مقاله با روش توصیفی و تحلیلی به بررسی و استخراج شاخصه‌های اصلی گوتیک در اثر خفاش شب گلشیری پرداخته شده است.

 

1ـ1. پرسش‌ها و ضرورت پژوهش

پرسش‌های پژوهش:

ـ مؤلفه‌های گوتیک و گروتسک در رمان خفاش شب به چه صورت بازنمایی شده است؟

ـ آیا مؤلفه‌های به کار گرفته شده در این رمان، همان مؤلفه‌های رایج گوتیک قرون وسطایی است؟

ـ چه وجه تمایزی میان دو سبک گروتسک و گوتیک وجود دارد و آن دو را از یکدیگر تفکیک می‌سازد؟

ـ کدام یک از دو سبک گوتیک یا گروتسک در رمان خفاش شب نمود بیشتری دارد؟

 

نویسندگان آثار ادبی گوتیک و گروتسک در ایران با بیان افراط­گونة انحرافات اجتماعی در فضایی تاریک و تصویرسازی خشن سعی در برانگیختن وحشت در مخاطب را دارند. درواقع بررسی و تحلیل آثار ادبی با سبک گوتیک و گروتسک، سبب فهم و درک عمیق‌تر جهان گوتیک و گروتسک در عالم واقع می­شود. با خوانش نقادانه و تحلیل این آثار، خواننده با جهانی ورای ادراکات عقلی آشنا می‌شود. رمان خفاش شب گلشیری درواقع برگرفته از پرونده‌ای حقیقی دربارة قتل‌های زنجیره‌ای فردی به نام «غلامرضا خوشرو» معروف به خفاش شب است. خوشرو پس از چندین بار فرار از زندان در بیست ودوم مرداد ماه 1376در انبار ورزشگاه آزادی به دار آویخته شد. قاتلی که تعداد بسیار زیادی از دختران و زنان را پس از اذیت و آزار به شکلی فجیع و تکه‌تکه کردن آن‌ها به قتل رساند. بنابراین در این اثر گلشیری می­توان شاهد وضع نابسامان و آشفتۀ جهانی بود که در آن زندگی می‌کنیم و با اندکی تعمق می­توان از پس این مفهوم، وضع ناهنجار و گاهاً عنصرهای پلید و شیطانی را در جهان موجود مشاهده کرد. تحلیل و استخراج مؤلفه­های گروتسک و گوتیک ابزارهایی را برای شناخت بیشتر تناقض شخصیت­ها و ناهنجاری­های دنیای پیرامون آن‌ها در اختیار مطالعات جامعه­شناختی و روانشناختی قرار می‌دهد.

 

1ـ2. پیشینة پژوهش

مفهوم گوتیک افزون بر هنر و معماری، در شعر و ادبیات داستانی در ایران و جهان نیز به شکلی گسترده نمود یافته است. «نمونه‌های مهم این نوع رمان عبارت‌اند از: اسـرار آدولفو، اثر آن رادکلیف، کیلیب ویلیامز، اثر ویلیام گادوین، راهب، اثر ام.جی.لوییس و فرانکشتاین، اثر ماری شلی. در قرون نوزدهم و بیستم نیز در انگلســتان و آمریکا این ژانر ادامه داشــت: چارلز بروکدن، ادگار آلن پو، آمبروس بیرز، هاوتورن، ملویل، جیمس پوردی، جان هاوکس و...» (Childs and other, 2006: 100).

در ایران، افزون بر صادق هدایت که با رمان بوف کور از نویسندگان برجستة این سبک به شمار می‌رود، نویسندگانی چون بهرام صادقی با رمان ملکوت، غلامحسین ساعدی با رمان ترس و لرز، هوشنگ گلشیری با رمان شازده احتجاب و در دورة معاصر عباس معروفی با رمان سمفونی مردگان و ... نیز در این زمینه آثاری آفریده‌اند.

مفهوم گروتسک نیز در آثار نویسندگان و شاعران بسیاری نمود پیدا کرده است که هریک با نگاهی ویژه، برداشت خویش را نسبت به این مفهوم بیان کرده­اند؛ از جمله: ادگار آلن پو، ویکتور هوگو، هنری فوزلی، سر والتر اسکات و در قرن بیستم فلانری او کاتر، گونتر گراس، تونی موریسون و دیگر شاعران و نویسندگان که تعداد آن­ها زیاد است؛ ولی اثری که به جدّ می­توان نمود مسخ­شدگی و ناهنجاری را در آن مشاهده کرد، مسخ کافکاست. در آثار ایرانی نیز این مفهوم راه یافته و بارقه­های آن در نوشته­های شاعران و نویسندگان ایرانی از جمله؛ صادق هدایت با بوف کور، صادق چوبک با تنگسیر و خیمه‌شب­بازی، هوشنگ گلشیری با شازده احتجاب، بهرام صادقی با ملکوت و غلامحسین ساعدی با عزاداران بیل و بسیاری آثار دیگر نمود بارزی دارد.

تاکنون هیچ مقاله‌ای به طور مستقل در زمینة تحلیل مضامین گوتیک یا گروتسک در رمان خفاش شب سیامک گلشیری منتشر نشده است؛ اما در زمینة بررسی شاخصه‌های گروتسک و گوتیک در رمان‌های دیگر در ایران، مقالات گوناگونی منتشر شده است از جمله:

کمالی نهاد و همکاران (1401)، در مقالۀ «بررسی فضای گوتیک مجموعه داستان «سایه روشن» صادق هدایت»، نمود شاخصه‌های سبک گوتیک، در این اثر صادق هدایت را بررسی و تصدیق کرده‌اند.

احمدیان و همکاران (1401)، در مقالۀ «بازشناخت گوتیک در ادبیات فارسی با تکیه بر رمان و نمایش شازده احتجاب هوشنگ گلشیری»، مهمترین ویژگی‌های داستان گوتیک در رمان شازده احتجاب گلشیری را مورد بررسی قرار داده‌اند.

ملکی و همکاران (1400)، در مقالۀ «بررسی تطبیقی رمان ملکوت و رمان مورد عجیب دکتر جکیل و آقای هاید از دیدگاه مکتب گوتیک»، دو اثر شاخص گوتیکی را مورد مقایسة تطبیقی قرار داده‌اند.

حسن‌زاده میرعلی و پریمی ( 1400)، در مقالۀ «جلوه‌های ادبیات گوتیک در مجموعه داستان ترس و لرز غلامحسین ساعدی»، به بررسی مجموعة داستانی ترس و لرز ساعدی که در آن رگه‌هایی از تاثیر مکتب گوتیک نمایان است، پرداخته‌اند.

حسن‌زاده میرعلی و همکاران (1398)، در مقالۀ «مؤلفه‌های رمان گوتیک در سمفونی مردگان»، به واکاوی عناصر گوتیک در این رمان توجه داشته‌اند.

حسینی فاطمی و همکاران (1392)، در مقالۀ «گوتیک در ادبیات تطبیقی: بررسی برخی از آثار صادق هدایت و ادگار آلن پو»، به مقایسة شباهت‌هـای داسـتان‌هـای صادق هدایت و ادگار آلن پو با تکیه بر بازتاب سبک گوتیک پرداخته‌اند.

از جمله مقالات نوشته شده در حوزۀ گروتسک نیز می­توان به این مقالات اشاره کرد:

مقالۀ «عناصر گروتسک و مدرن­گرایی در رمان شازده احتجاب گلشیری» (1400)، نوشتۀ سیداسماعیل قافله­باشی و فرشته­سادات حسینی. در این مقاله به بررسی عناصر گروتسک در رمان شازده احتجاب با تأکید بر مبحث مدرن­گرایی و غلبۀ رویکرد کایزر پرداخته شده است.

فرشته­سادات حسینی در مقالۀ «مصداق­هایی از مفهوم گروتسک در حکایت­های مثنوی» (1398)، به تحلیل داستان­های دارای مؤلفۀ گروتسک مثنوی و تفسیر آن­ها پرداخته است.

«تحلیل تطبیقی عنصر گروتسک در رمان‌های مهمانی‌تلخ و مستأجر» (1398)، نوشتۀ شیرزاد طایفی و هانیه حاجی‌تبار است که نویسندگان در آن به مقایسه و بیان شباهت‌های مؤلفه‌های گروتسک در دو اثر مهمانی‌تلخ از سیامک گلشیری و مستأجر از رولان توپور پرداخته‌اند.

«بررسی عناصر گروتسک در رمان خوف» (1397)، عنوان مقاله‌ای دیگر از سعیده جاور و ناصر علیزاده است که در آن به بیان ناهماهنگی‌ها، خشونت و تحلیل فضاهای گروتسکی براساس نظریات میخاییل باختین، فیلیپ تامسون و ولفگانگ کایزر در رمان خوف، اثر شیوا ارسطویی، به عنوان نخستین زن برجسته در این عرصه، توجه شده است و نمونه‌های بسیار دیگر که به این دو سبک زیبایی‌شناسانه توجه کرده‌اند.

 

  1. مبانی نظری و اصطلاحات

گوتیک:

از جمله مکتب‌های رایج در ادبیات داستانی که متأثر از هنر و معماری قرون وسطایی است، سبک گوتیک یا وحشت گوتیک می‌باشد. واژة گوتیک که در واقع برگرفته از قوم گوت می‌باشد، سبکی ادبی است که در 1760 تا 1820 پدید آمده و رایج گشته است.

«لغت گوتیک یعنی منسوب به قوم گوت‌ها از اقوام شمالی اروپا. قوم گوت، قومی ژرمنی بودند که به تدریج، از شمال اروپا، به سمت شرق و جنوب مهاجرت کردند و در نخستین سال‌های میلادی، در ساحل جنوبی دریای بالتیک، در شرق رود ویستول، سکونت کردند» (باتینگ، 1389: 162) و «به داشتن خلق و خوی وحشی‌گری و صفات منفی دیگری مشهور بودند» (همان: 12). بعدها سبک گوتیک در قرون وسطی و در فرانسه از دهۀ دوازدهم میلادی آغاز گشت و تا نیمۀ قرن شانزدهم میلادی در اروپا و دیگر کشورها ادامه یافت.

این سبک پیش از ورود به عرصة هنر و ادبیات در زمینة معماری، نقاشی، مجسمه‌سازی، نقاشی با آبرنگ بر روی شیشه و مجسمه، طراحی مبلمان و غیره به کار گرفته می‌شد. بعدها نویسنده‌ای انگلیسی به نام هوراس والپول در سال 1764 در رمان خود با عنوان قلعه اوترانتو این سبک را به عرصة ادبیات معرفی کرد. این رمان که در زمان قرون وسطی و در فضایی با معماری گوتیک اتفاق می‌افتد، داستانی است وحشتناک با عناصری چون هراس، اشباح، قتل و جنایت.

در واقع رمان‌های گوتیک، داستان‌های تخیّلی بودند (سرچشمه گرفته در همان زمان به مثابه احیای توجه و علاقه به قرون وسطی) که با زجر و شکنجه‌های بی‌رحمانه و صحنه‌های هولناک فوق‌طبیعی، با نوعی فضای قرون وسطایی، از قبیل قصر یا صومعۀ تسخیر شده سر و کار داشتند. آثاری با فضای آزار‌دهنده، تیره و وحشیانه و ترسناک، حتی بدون نیاز به موقعیت قرون وسطایی نیز گوتیک نامیده می‌شوند (گری، 1382: 145و 146).

اولین مؤلفة اصلی که از این سبک بر ذهن متبادر می‌شود، عنصر وحشت و هراس است که می‌توان آن را جزئی جدایی‌ناپذیر از این سبک به شمارآورد. در واقع داستان وحشت «با تکیه بر موضوعاتی انتزاعی و ترسیم فضایی رازآلود از رخدادهای داستان، ترکیبی از ترس، خشم و وحشت را ترسیم می‎نماید» (قیسومه، 2013: 68).

زمان با مؤلفة معنایی شب سیاه و یا غروب، اولین مؤلفه‌ای است که در اکثر رمان‌های گوتیکی، داستان در آن، روایت می‌شود. فضاهایی با الگوی خلوتی و مکان‌هایی چون قلعه، کاخ، قصرهای نیمه ویران، دالان‌ها، کلیسا، قبرستان و شخصیت‌هایی ترسناک با لباس سبک گوتیک که غالباً شخصیتی شیطانی دارند، در قالب جادوگر، پریان، موجودات خیالی و افسانه‌ای و غیره در شمار شخصیت‌های ادبیات گوتیک به شمار می‌آیند.

در فرهنگ ادبیات و نقد نو، دربارة اینگونه رمان‌ها آمده است که:

اغلب رمان‌های گوتیک قصه‌ی اسرار و وحشت هستند و با هدف ترساندن خواننده و ارعاب وی نوشته می‌شوند. عنصری نیرومند از مایه‌های ماوراء طبیعی و سنت خانه‌ی اشباح در آن وجود دارد. زمینة‌ی این آثار، اغلب قصه‌های قرون وسطایی با آن راهروهای مخفی، سیاهچال‌ها و پلکان‌های مارپیچ و فضای تیره، دلگیر و بهت‌انگیز، همراه با سهمی تمام از حوادث عجیب و غریب و ارواح سرگردان است (کادن، 1386: 177).

آنچه باید برآن توجه داشت این موضوع است که الگوهای سبک گوتیک از دورۀ شکل‌گیری تا دورة معاصر، دچار دگرگونی‌های فراوانی شده‌اند و به عبارتی مصادیق گوتیک در رمان‌های ایرانی با شاخص‌های گوتیکی قرون وسطایی تفاوت دارد. به طور مثال در رمان‌های ایرانی، اگرچه صحنه‌سازی‌ها در شب‌های تاریک و خلوت اتفاق می‌افتد و این تصویر در تمام داستان‌های گوتیک مشترک است؛ ولی دیگر اثری از جام‌های شراب شیطانی، هیولاها، کاخ و قصرهای نیمه‌ویران نیست.

عمدۀ کانون پیرنگ‌های گوتیک، دژ، در داستان‌های آغازین گوتیک، چیرگی غم‌باری داشت. دژ رو به ویرانی، بی‌روح و پر از گذرگاه‌های پنهانی با دیگر ساختمان‌های قرون وسطایی، بویژه دیرها، کلیساها و گورستان‌ها، پیوند می‌یافتند که همگی رو به ویرانی بودند و به گذشته‌ی فئودالی تداعی‌کننده‌ی بربریت، ترس و خرافات اشاره داشتند (باتینگ، 1389: 13).

همچنین شخصیت‌هایی چون شبح، جن، دراکولا و موجودات اهریمنی و ماورائی کنار رفته و شخصیت‌هایی روانی، با ذهنی مشوش و با جنایاتی چون قتل و کشتار و اعمال ددمنشانه جای آن‌ها را گرفته‌اند.

گروتسک:

فن و یا به عبارتی صنعت گروتسک که از دیرباز در دنیای هنر و ادبیات مطرح بوده‌است، بیان اشکال غیرعادی و ناموزونی است که قوانین عادی هستی را درهم ریخت و همین درهم‌ریختگی و آشفتگی، که متضمن واکنش‌های متناقض است، وسیله‌ای برای ناهنجاری‌های هنرمند در بیان آشفتگی‌های ذهنی‌اش قرار گرفت. این مفهوم برای نخستین بار در سال 1500م. در حفاری­هایی که رومیان در راهروهای زیرزمینی استخر تیتوس و خرابه­های کاخ طلایی نرو انجام می­دادند، کشف شد.

این حفاری­ها که شامل تصاویری نابهنجار و ناموزون از ترکیب انسان و حیوان بود، «گروتو» و بعدها گروتسک نامیده شدند. پیشینۀ گروتسک به غرب و دست کم به نخستین سال­های میلاد مسیح، بویژه در فرهنگ رومی می­رسد، هنگامی که در نقاشی، تصویر انسان و گیاهان و حیوان را به شیوه­ای عجیب در هم می‌آمیختند. دیوارهایی که به این صورت نقاشی شده بودند، برای نخستین بار در قرن شانزدهم میلادی در رم کشف و در توصیف آن از کلمۀ «گروت» و « گروتر» به معنای حفره و غار استفاده شد و صفت «گروتسکو» اشاره به این نوع نقاشی داشت. این کلمه به صورت «گروتسک» وارد زبان فرانسه شد و با همین املا در زبان انگلیسی رایج گردید (تامسون، 1384: 23).

این سبک، بعدها به شکلی دیگر، از جمله در مجسمه­سازی، معماری و هنرهای تزئینی رواج یافت. «رافائل» (1483ـ1520)، نقاش برجستۀ ایتالیایی، نمونة بارز آن است. گروتسک یادآور احساساتی مانند دلتنگی، بیم، تنفر، شادی، سردرگمی و دلهره است که با نیروی یادآورنده­اش قالبی متناقض جلوه می­کند. گروتسک، هم دنیایی است هم غیردنیایی، و همان است که فراخوانی از واکنش‌های متناقض محسوب می­شود (آدامز و یتس، 1394: 20).

بالدیک ذیل تعریف گروتسک چنین نوشته است: «اشکال عجیب و غریب، مسخ شده و تغییر شکل یافته و تغییرات عجیب و غریبی که در اجزای بدن و چهرۀ انسان دیده می­شود» (Baldick, 1992: 108).

مکاریک در دانش­نامۀ نظریه­های ادبی معاصر، اینگونه به تعریف گروتسک پرداخته است: «ساختاری است که ترکیبی از افکار متضاد را در خود نهفته دارد و هم مجذوب می­کند و هم می­رماند، هم می­خنداند و هم می­هراساند» (مکاریک، 1384: 244).

نخستین بار رابله که از چهره­های طنزنویس و فکاهی ادبیات فرانسه بود، در نیمۀ دوم سدۀ 16 میلادی در رمان خود، گارگانتوا و پانتاگروئل، از مفهوم گروتسک استفاده کرد. او در کتاب خود، عیوب و ناهنجاری‌های جسمانی را به شکلی اغراق­آمیز توصیف کرد که خود مقدمه­ای بر گروتسک بود. به عبارتی رابله، گروتسک «را برای اعضای بدن به کار می‌برد اما به نظر می‌رسد که تا قرن هجدهم میلادی یعنی عصر عقل و نئوکلاسیک، که معمولا برای نشان‌دادن مضحک، عجیب و غریب و غیر طبیعی بودن از آن استفاده می‌شد، به طور منظم در زمینة ادبی به کار گرفته نشده است» (Cuddon, 2013: 317).

از آغاز قرن 18، مفهوم گروتسک که از جهاتی به اصطلاح طنز سیاه شباهت دارد، با ویژگی­های مشترک و بارز خود، یعنی نابهنجاری، مضحکی و ارعاب به ادبیات راه یافت. این مفهوم همچنان جنبۀ تأیید و رسمیت همگانی نیافته بود؛ تا زمانی که در سال 1957 میلادی کایزر، نویسنده و منتقد آلمانی، با تألیف کتاب خود، گروتسک در هنر و ادبیات، به آن جامعیت بخشید و به عنوان یک مکتب و رویکرد ادبی آن را تثبیت کرد.

کایزر با نگاهی شرورانه گروتسک را امری نامعقول و اغراق‌آمیز می‌داند که اگرچه در ابتدا پوزخند را در مخاطب برمی‌انگیزد؛ ولی این خنده، زودگذر و چه بسا واهی است و در نهایت به وحشت و انزجاری عمیق منجر می‌شود. این اصطلاح در گذشته به معنای فعلی به کار نمی‌رفت و تنها در هنر، معماری و مجسمه‌سازی، از جمله مجسمه‌های کلیسای نتردام به کار گرفته می‌شد؛ ولی رفته رفته افزون بر معنای پیشین، وسعت بیشتری یافت و وارد قلمرو ادبیات نیز شد. به عبارتی هرگونه مسخ‌شدگی و عدم تناسب، مشتمل بر اشکال طنز و وحشت، که برانگیزانندۀ وحشتی منزجرکننده و خنده‌ای تلخ و تمسخرآمیز، بدون انگیزه‌ای اصلاحگر است، گروتسک نامیده می‌شود.

از جمله ویژگی‌های بارز گروتسک، همراهی دو عنصر وحشت و خنده است؛ «چراکه مقوله‌ای چند وجهی است و تأکید بر یک وجه آن، وجوه دیگر را کم‌رنگ و یا بی‌رنگ می‌سازد» (تسلیم جهرمی، 1390: 2) از این رو، اگر یکی از عناصر خنده یا وحشت، به تنهایی در اثری وجود داشته باشد، دیگر مفهومی گروتسکی وجود نخواهد داشت، هرچند که ممکن است در یک اثر گروتسکی یکی از عناصر غلبه بیشتری بر دیگری داشته باشد؛ ولی توأمان بودن آن‌ها، شرط موجودیت گروتسک است.

بنابراین هرگونه تصویر ناخوشایند و منزجرکننده، کریه، نامتجانس، مسخ‌شدگی، ترکیب‌های نامأنوس و زشت، عناصر گوتیک و وهم‌آلود، تناقضات غیر ‌قابل‌ باور، اغراق و خنده‌های پلید و تمسخرگونه در زمرة آثار گروتسکی قرار می‌گیرد. به طور مثال؛ در اثر خفاش شب، شاهد نمونه‌های عالی این تصاویر مشمئزکننده و نابهنجار به شکلی اغراق‌آمیز و ناباورانه می‌باشیم؛ عناصری از جمله وجود مکان‌های رعب‌آور، حالت‌های تشدید کنندة وحشت، انجام اعمال فجیع که هریک یاریگر یکدیگر برای ایجاد وحشتی کمیک در وجود مخاطب‌اند.

سیامک گلشیری

سیامک گلشیری، نویسندة ادبیات حوزة نوجوان و بزرگسال و مترجم معاصر اهل اصفهان، زاده 22 مرداد 1347 است. وی در خانواده‌ای اهل ادب متولد شد. پدر وی، احمد گلشیری، مترجم سرشناس و عمویش، هوشنگ گلشیری، نویسندة اثر معروف شازده احتجاب است. وی تحصیلات ارشد خود را با رساله‌ای تحت عنوان داستان کوتاه در آلمان به پایان رساند و در سال 1370 به طور رسمی فعالیت ادبی خویش را آغاز کرد و اولین داستان کوتاه خود را در سال 1373 در مجلة آدینه، تحت عنوان یک شب، دیر وقت به چاپ رساند. گلشیری از آن پس به نگارش مقالات و داستان‌های گوناگون در مجلات مختلف، از جمله دوران، گردون، آدینه، کارنامة زنده رود، زنان و کلک پرداخت و در نهایت اولین مجموعه‌ داستانش را در سال 1377، تحت عنوان عشق و مرگ منتشر ساخت.

سبک و قلم نوشته‌های گلشیری ساده، روان و موجز است و در بهره‌گیری از واژگان و زبان محاوره‌ای امساک نمی‌ورزد و دیالوگ‌نویسی و گفت‌و‌گو در تمام داستان‌هایش مشهود و ابزاری برای انتقال و درگیر کردن احساسات مخاطب، اعم از منفی یا مثبت است.

مضمون اکثر داستان و رمان‌های گلشیری ترسناک، فانتزی و جریان‌محور است و در ضمن داستان‌هایش به بیان نابهنجاری‌های اجتماعی، چالش و رویدادهای زمان حاضر نیز می‌پردازد؛ از این رو می‌توان گفت که گلشیری به حفظ محتوا در عین پیش‌برد داستان نیز بسیار تواناست و در زمینة رمان‌های ترسناک و ژانر وحشت، به خوبی توانسته است با بهره‌گیری از فضا و اتمسفرهای زمان و مکان، که با دقت و ظرافت‌های گوناگون انتخاب می‌شوند، ترس و هیجان را در خواننده بیدار کرده و به طرح و هدف مورد نظر خود برسد.

 

نگاهی به رمان خفاش شب

رمان خفاش شب سیامک گلشیری در واقع برگرفته از پرونده‌ای حقیقی دربارة قتل‌های زنجیره‌ای فردی به نام غلامرضا خوشرو، معروف به خفاش شب است. غلامرضا خوشرو پس از چندین بار فرار از زندان در بیست ودوم مرداد ماه 1376در انبار روباز ورزشگاه آزادی به دار آویخته شد. قاتلی که چندین تن از دختران و زنان را پس از اذیت و آزار به شکلی فجیع، با تکه تکه کردن آن‌ها به قتل رساند. در واقع شخصیت اصلی رمان که قاسم است می‌کوشد همراه با دوستش مراد، قتل‌هایی به شیوة خفاش شب انجام دهد و با بهره‌گیری از نام مستعار خفاش شب، دست به قتل‌هایی زده و ایجاد رعب و وحشت کند.

گلشیری در نگارش این رمان که از زبان سوم شخص روایت می‌شود، از این شخصیت واقعی و اعمال وی الهام گرفته است و چه بسا با این بهره‌گیری بر کشش و جاذبة داستانش افزوده است. رمان، زبانی عامیانه و محاوره‌ای و محتوایی هولناک، جذاب و پرکشش دارد و حوادث داستان به گونه‌ای با جزئیات تمام شرح داده می‌شود که احساسات خواننده را به سادگی بر‌می‌انگیزد و او را به تحقیق بیشتر دربارة این پرونده راغب می‌سازد. در داستان از دیالوگ‌گویی، بسیار استفاده شده است و نویسنده همانند دیگر رمان‌هایش از کاربرد فحش و الفاظ رکیک هیچ ابایی ندارد.

اغلب طعمه‌های قاسم و مراد در شب به دام می‌افتند و قاتلین از همان ابتدای سوار شدن مسافرین، سعی بر حفظ اطمینان‌خاطر آن‌ها را دارند. قاتلین با به‌کارگیری سلاح سرد قمه، اقدام به کشتاری فجیع می‌کنند و در نهایت با تکه‌تکه کردن و یا سوزاندن، لاشة اجساد را محو می‌کند.

قاسم که بیماری روانی و دارای اختلالات شخصیتی است از گذشته‌ای نابسامان رنج می‌برد. در واقع می‌توان گفت که این اعمال نابهنجار و خشونت، معلول رفتارها والدین، مخصوصا مادر، در دوران کودکی است. همچنین نامادری جوانی که زنده است و قاسم به او سر می‌زند و در نهایت با همة علاقه‌ای که به او دارد مجبور به قتل او می‌شود.

قربانی‌ها بنابر دلایل مختلف سوار تاکسی قاسم می‌شوند، از جمله دختر دانشجویی به نام لیلا که قهرمان داستان و در واقع اولین کسی است که فرصت گریز از آن‌ها را پیدا می‌کند و از دست آن‌ها رهایی می‌یابد. قربانی دیگر، زنی است در جاده‌ای تنها که اتومبیلش نیاز به تعمیر دارد و ‌ناچار سوار این تاکسی می‌شود، ناآگاه از عاقبت ناخوشایندی که قرار است برایش رقم بخورد. دو قربانی دیگر که در داستان به آن‌ها اشاره شده است دو دختر جوانی هستند که تا نیمه شب مشغول کار بوده‌اند و اکنون اتومبیلی در دسترس‌شان نیست و مجبور می‌شوند سوار این تاکسی بشوند و عاقبت تلخی در انتظار آن‌ها است. پایان داستان با مرگ نامادری و شوهرش به دست قاسم رقم می‌خورد و آن‌ها، غافل از فرار لیلا که او را در خانه زندانی کرده بودند، طرحی برای رفتن به سراغ وی و کشتن او می‌ریزند.

 

  1. یافته‌ها

3ـ 1. تحلیل مؤلفه‌های گوتیک و گروتسک در رمان خفاش شب

3ـ1ـ1. کمیک و وحشت

همانطور که پیشتر اشاره شد کمیک و وحشت‌انگیزی به شکلی توأمان پایه‌های بنیادین گروتسک را تشکیل می‌دهند. در واقع «گروتسک در عین خنده‌دار بودن، وحشت‌آفرین است. ازاین‌رو تأثیرات و نماهای منفی، مثل نفرت، اشمئزاز، اکراه و ترس از یک‌سو و طنز و خنده و تمسخر از سوی دیگر، ستون‌هایی هستند که گروتسک بر آن‌ها می‌ایستد» (تسلیم جهرمی و طالبیان، 1390: 5). مخاطب در نمایش درونیات خویش، سردرگم است، چراکه حالت‌های متناقض خنده و وحشتش در وضعیتی مساوی است. در واقع «گروتسک به دنبال ایجاد نوعی تضاد و دوگانگی است که دو حالت خنده و ترس را در کنار هم قرار می‌دهد و ما شاهد دو عنصر کاملا متضاد هستیم؛ ترس و چندش و خندة تهی از عشق» (راستی، 1388: 61). اینگونه تضاد و عدم تقارن شنیع و مشمئز‌کننده که برانگیزانندة واکنش ابهام و سردرگمی در مخاطب است، ما را با مفهوم گروتسک مواجه می‌کند. اگرچه ممکن است گاهاً عنصر مرارت و هراس بر مضحکی، مغلوب شود و یا برعکس؛ ولی آنچه بر گروتسکی بودن یک اثر می‌افزاید، همراهی این خنده و هراس است، بر خلاف سبک گوتیک که در آن هیچ نشانی از خنده‌ نیست و باید گفت که آنچه سبک گروتسک را از گوتیک متمایز می‌کند، همین همراهی کمیک و وحشت بودن گروتسک است.

«هیچ کاریت نداریم؛ ولی اگه یه بار دیگه جیغ بکشی، این لندهورو می‌فرستم سر‌وقتت. بعدش هم یه آهن گنده فرو‌می‌کنم تو اون گردن خوشگلت که از اون ور بزنه بیرون. شیرفهم شد، خانم خوشگله؟» (همان: 30).

در این داستان، شخصیت قاتل با خنده و تمسخری شگفت، خواهان عضوی از بدن دیگران از جمله قربانی‌ها است. خواسته‌ای پلید که نامتعارف و غیر معمول و چه‌بسا منزجرکننده به نظر می‌آید:

«قاسم رو کرد به مرد سیگارفروش. ـ اگه باز بود، باید یکی از اون انگشت‌هاتو یادگاری بدی بهم. ـ مرد گفت: انگشت‌هام! لبخند زد. باشه. این انگشت کوچیکه مال تو» (همان: 61).

بیان مسائل منزجرکننده شکلی مضحک از سوی قاتل و ناآگاهی مرد سیگارفروش از شخصیت و انگیزة درونی قاتل، برای خوانندة داستان، واکنشی تلخ، توأم با زهرخند را به همراه دارد:

«گفت: ولی اگه برنگردی، وای به حالت! گوش می‌دی زنیکه‌ی پتیاره؟ اول اون گوش‌هاتو می‌برم و بعد می‌رم سراغ تک‌ تک انگشت‌های دست و پاهات. دونه ‌دونه‌شو با همین قمه می‌برم و می‌دم مث سگ بخوری، زنیکه. گوشت با منه؟» (همان: 117).

«زن داشت گریه می‌کرد. قاسم گفت: فقط همینو یادگاری می‌خوام. چیز زیادیه، هان؟ به نظرت خیلی زیاده؟ زل زده بود به دست زن» (همان: 122).

 

3ـ1ـ2. هراس‌انگیزی

ایجاد جو رعب و وحشت و هراس‌افکنی از مؤلفه‌های اصلی گوتیک و گروتسک به شمار می‌آید که می‌تواند با هجوم ناگهانی هراس، وحشت نهفته در خواننده را بیدار و وی را با دنیایی از افکار مشوش و رویارویی با واکنشات هیجانی مواجه کند. در رمان خفاش شب، قاتل پس از سوار کردن قربانیان، با به میان کشیدن گفت‌وگو پیرامون قتل‌های فجیع خفاش شب، اقدام به ایجاد دلهره در قربانی‌ها می‌کند:

«ـ گفت: می‌دونین من چی فکر می‌کنم، خانوم؟ می‌دونین؟ ـ لیلا گفت: چی؟ ـ من فکر می‌کنم خفاش شب هنوز زنده‌س. ـ لیلا گفت: چه‌طور؟ ـ چه‌طورشو نمی‌دونم. فقط می‌دونم زنده‌س» (گلشیری، 1400: 19).

قاسم گفت: بیچاره‌ها رو برده بودن وسط بیابون و همون‌ جا خدمتشون رسیده بودن. لاکردارها با قمه گردن‌هاشونو سوراخ سوراخ کرده بودن. سر چرخاند سمت لیلا و نوک انگشت‌هایش را گذاشت روی سیب بزرگ گردن خودش. درست همین‌جا. همچین می‌زنن که از اون ور گردنش می‌زنه بیرون. برگشت. داشت خیلی آهسته حرکت می‌کرد. یکی از اون بدبخت‌ها رو بدجور تیکه تیکه کرده بودن. یکی از دست‌هاشو بریده بودن. خیلی وحشتناکه، خیلی (همان: 20).

«قاسم گفت: می‌گفتن هرکدوم از جای قمه‌ها اندازه‌ی یه سوراخ گنده بوده. یارو با یه قمه‌ی فیل‌کشی افتاده بوده به جون اون بدبخت‌ها» (همان: 21).

ـ زن لاغر‌اندام گفت: چی شده؟، ـ حدود دو سه هفته‌ی پیش جسد یه زن جوونو همون طرف‌های شما پیدا می‌کنن، تو یکی از کوچه‌های فرعی. ـ زن لاغر‌اندام گفت: کجا؟ ـ قاسم گفت: نمی‌دونم. تو یکی از همون کوچه‌های فرعی نزدیک محل کارتون. ـ زنی که چشم‌های روشن داشت، گفت: کشته بودنش؟ قاسم توی آینه نگاهش کرد و لبخند زد. گفت: پس چی، خانوم! (همان: 97).

ـ قاسم گفت: کار خفاش شب بوده. ـ زن لاغراندام گفت: خفاش شب! قاسم سر تکان داد. آره، مطمئنم کار اون بوده. اون این‌طوری ترتیب آدم‌هارو می‌ده...قاسم گفت: چی رو همه خبر دارن؟ شما می‌دونین خفاش شب چه‌طوری زن‌ها رو می‌کشت؟ گردن و سینه‌شونو سوراخ سوراخ می‌کرد. بعدش هم آتیش‌شون می‌زد. عینهو همون دختری که گفتم نزدیک محل کارتون پیداش کرده بودن. توی آینه به هر دو زن نگاه کرد که خیره شده بودند به او. گفت: من که می‌گم خفاش شب هنوز زنده‌س (همان: 100).

به زنی نگاه کرد که چشم‌های روشن داشت. نگرانی را توی چهره‌اش می‌دید. ـ گفت: اون بیچاره هم که کشته بودنش، حتماً داشته می‌رفته یه جایی. ـ زن لاغراندام گفت: کی؟ درباره‌ی کی دارین صحبت می‌کنین؟ ـ همون‌ دیگه، همون دختره که نزدیک محل کارتون کشته بودن. اون هم حتماً داشته می‌رفته یه جایی که خفاش شب سر راهش سبز می‌شه. زن حرفی نزد. قاسم گفت: شما چیزی درباره‌ی قمه‌ش شنیده بودین؟ زنی که چشم‌های روشن داشت، گفت: قمه! قاسم سر تکان داد. قمۀ خفاش شبو می‌گم. درباره‌اش چیزی شنیده بودین؟...دید که زن زل زده به جلو. قاسم گفت: می‌گفتن یه قمه داره به این بزرگی...گفت: می‌گفتن اول یکی فرو کرده پایین گردنش، درست همین‌جا. نوک انگشت‌هایش را گذاشت زیر سیب برآمده‌ی گردنش (همان: 113).

قاسم سر تکان داد. گفت: آره، که هیچ‌ کس نباشه. ـ زن گفت: برای چی؟ ـ قاسم گفت: برای این که من خفاش شبم. زن خیره شده بود به او. توی چشم‌هایش می‌دید چه‌قدر وحشت کرده. زن آب‌ دهانش را قورت داد. گفت: تو رو خدا، شوخی نکنین! من خیلی می‌ترسم. ـ قاسم گفت: شوخی نمی‌کنم. من خود خفاش شبم...همان لحظه بود که دستش را بیرون کشید. زن با چشم‌های از حدقه درآمده، زل زد به تیغۀ بلند قمه که توی تاریکی برق می‌زد (همان: 116).

در برخی صحنه‌های داستان نیز شاهد تصاویری از لاشة اجساد به شکل خونین و متهوع می‌باشیم؛ تصاویری مسموم که تصویرگر مرگی وحشتناک برای خواننده است:

ناگهان از وسط پارچه، چیزی کف صندوق افتاد. خواست جیغ بکشد؛ اما دستش را محکم روی دماغ و دهانش فشار داد، خیره به دست سیاه و کبود و ورم کرده‌ای که از بالای آرنج قطع شده بود، به ناخن‌های بلند و باریکش که لاک قرمز داشتند و بندهای متورم انگشت‌ها که اندکی جمع شده بودند، انگار هنوز جان داشته باشند (همان: 85).

 

3ـ1ـ3. فضا و مکان

فراهم کردن جوی ترسناک و وحشت‌آور، در وهلة نخست نیازمند فضا و مکانی موحش است که سیامک گلشیری به خوبی توانسته است آن را ایجاد کند. در واقع «مهم‌ترین وظیفة صحنه، آفریدن محیطی است که اگر رفتار شخصیت‌ها را تعیین نکند و موجب رخداد وقایع نشود، دست‌کم در نتیجه‌ای که آن‌ها به بار می‌آورند، می‌تواند دخیل باشد» (میرصادقی، 1394: 352).

از دیگر مؤلفه‌های شاخص گروتسک و گوتیک که در این رمان به شکلی بلیغ نمایان است و زمینه را برای تعریف این اثر به عنوان رمانی گوتیک و در عین‌حال گروتسکی مطرح می‌کند، کاربرد عناصر مخوف و هراس‌آوری چون کوچة تاریک، دیوار کاهگلی، درختان بلند و درهم‌تنیده، سرمای بیدادگر و وزش باد می‌باشد که خود ایجادکنندة حالت‌های دهشت و اضطراب در مخاطب است، عناصری که گلشیری به خوبی توانسته است در برانگیختگی ترس مخاطب از آن‌ها بهره بگیرد.

همانگونه که گفته شد در این رمان، نشانی از فضاسازی‌های گوتیک قرون وسطایی مانند قلعه‌، کلیسا، دخمه و شخصیت‌هایی چون جادوگران، اشباح، هیولاها و غیره نیست، چراکه این دو سبک در سیر روزگار، از منظرهای بسیاری متحول شده‌اند و این تغییر مؤلفه‌ها چندان عجیب به نظر نمی‌آید. در این رمان، اکثر قتل‌ها در تاکسی، در تاریکی شب و محیط‌های خالی از سکنه و به دور از هیاهو اتفاق می‌افتد. همین فضاهای ترسناک، توصیف شخصیت‌های روان‌پریش و نابه‌هنجار، مسخ‌شدگی و دیوانگی، تناقضات و تنش‌ها، در ادبیات فارسی موجب عنصر گوتیک و گروتسک می‌شود.

«چند لحظۀ بعد سوز سردی روی گونه‌ها و پیشانی‌اش حس کرد» (همان: 15).

«قاسم پیچید توی کوچۀ تاریکی که سمت راستش، سراسر با دیوار کاهگلی بلندی مسدود شده بود. شاخ و برگ‌های درختان بلندی که در باد تکان می‌خوردند، از بالای دیوار پیدا بود» (همان: 22).

«بالای دیوار، از لای شاخ ‌و برگ درخت توی حیاط، پنجره‌های تاریک اتاق‌ها را نگاه کرد» (همان: 45).

«قاسم گفت: آره. داشت به درخت گردوی بلند توی حیاط نگاه می‌کرد...هنوز خیره بود به درخت گردو. پنجره‌های تاریک خانۀ روبه‌رو از پشت شاخه‌هایش پیدا بود» (همان: 52).

«دستگیره را به آرامی بالا داد و تازه متوجه باد تندی شد که لای شاخ و برگ‌های درخت بلند گردو پیچیده بود» (همان: 57).

«تا این‌که سر کوچه‌ای ایستاد و به درختان بلند چنار توی پیاده‌رو‌ها نگاه کرد. شاید به خاطر همین هم بود که تاریک‌تر از بقیه کوچه‌ها به نظر می‌رسید» (همان: 75).

«وقتی پیاده می‌شد، از لای شاخ ‌و برگ‌ها، نگاهش به پنجره‌های تاریک خانۀ سه یا چهار طبقه‌ای بود که مقابل آن پارک کرده بود و نمای آجری داشت» (همان: 76).

توی اتاق نیمه‌تاریکی که چیزی درون آن پیدا نبود، ول شد روی زمین...وقتی انبوه شاخ‌ و برگ درختان توی حیاط را دید، بی‌اختیار اشک توی چشم‌هایش جمع شد...خواست پایش را بلند کند، بگذارد آن طرف نرده؛ اما بی‌حرکت ایستاد، خیره به شاخ و برگ درخت‌ها که توی باد تکان می‌خوردند (همان: 84).

«قاسم به انبوه درختان پارک جنگلی نزدیک اتوبان نگاه کرد» (همان: 100).

«زنی که مانتو سبز به تن داشت، برگشت و به بیابان نگاه کرد که در تاریکی فرورفته بود» (همان: 110).

«وقتی می‌رفت سمت در خانه، نگاهش به شاخ‌ و برگ‌های درخت بلند گردوی توی حیاط بود» (همان: 123).

«پرده را پس زد و از لای شاخ ‌و برگ‌ها به پنجره‌های تاریک خانه‌های مقابل نگاه کرد» (همان: 127).

 

3ـ1ـ4. خیال‌پردازی

یکی از مهمترین ابزارهای نویسنده جهت برانگیختن وحشت و پریشان‌خاطری در وجود مخاطب، خیال‌پردازی نویسنده است. «آزادی تخیل را می‌باید، گرانبهاترین دارایی رمان‌نویس قلمداد کرد» (آلوت، 1380: 231).

ترس و وحشت فجیع قربانی‌ها از سرنوشت نامعلومی که در انتظار آن‌ها است، موجب افکار ناخواسته، خیال‌پردازی‌های تلخ، احساسات منفی و چه بسا اندوهناک می‌شود. این تصویر خیالی و تجسم مرگ، که امری ناخودآگاه است، واقعیتی است که قربانی‌ها در این هنگام، معنای وجودی آن را عمیقا درک می‌کنند. قربانی‌ها در ضمن آگاهی از سرنوشت تأسف‌بار دیگر قربانی‌ها و شکل‌گیری تصویر همانندی که چه بسا در انتظار خودشان است، بر پایان نافرجام خویش افسوس می‌خورند. مؤلفة کابوس و خیال‌پردازی، از آن‌جایی که می‌تواند تشدیدکنند‌ة اضطراب و ترس در درون مخاطب باشد در زمرة آثار گوتیک و گروتسک قرار می‌گیرد:

«یک لحظه تن بی‌جانش را دید که با سوراخ‌های بزرگ توی سینه‌اش، جایی کنار کوچۀ پر از درختی افتاده» (همان: 23).

همه‌ش فکر می‌کردم، الان اون یارو خفاش شب می‌آد سراغم. هی از خواب می‌پریدم و به در اتاق نگاه می‌کردم. هربار چشم‌هامو باز می‌کردم، فکر می‌کردم اون جا وایساده...همون وقت‌ها یه شب که خواب بودم، احساس کردم یه ‌نفر کلید انداخت درو باز کرد و اومد تو. داشت یه‌راست می‌اومد سروقت من. باورت نمی‌شه. قیافه‌اش عین اون یارو خفاش شب بود (همان: 40).

یاد دختری افتاد که جسد سوخته‌اش را با دست ‌و پای بسته، جایی غرب تهران پیدا کرده بودند. همان وقت، خودش را دید که با صورت و بدن سوخته کنار خیابانی، نزدیک جوی آبی افتاده و روی بدنش پر از ضربه‌های عمیق چاقوست. بعد فکر کرد آن دختر حتماً وقتی داشته با آن ‌همه جای چاقو توی بدنش جان می‌داده، شروع کرده‌اند به سوزاندنش (همان: 80).

 

3ـ1ـ5. خون و انزجار

از جمله اعمال‌ نابهنجاری که به‌ وفور در این رمان مشاهده می‌شود و اشمئزازی منزجرکننده در لایه‌های آن نهفته است، تکه‌تکه کردن اعضای بدن و سوزاندن آن‌ها است. سلاخی‌های وی، آن ‌هم با سلاح سردی چون قمه با ذکر جزئیاتی دقیق، آنچنان کثیف و شنیع است که خواننده با تصویر‌سازی این تهاجم و اعمال خشونت در ذهنش، حالتی رعشه‌آور احساس می‌نماید. بروز اینگونه اعمال غیرانسانی را می‌توان نوعی امتزاج انسان و حیوان، یعنی ظاهری انسانی و باطنی حیوانی به شمار‌آورد، که مضمونی گوتیکی است:

«گفت: همین روزها، یه جا گیرش می‌ندازم و اینو هل می‌دم تو گردنش. دستۀ قمه را محکم توی دستش گرفته بود» (همان: 52).

قاسم محکم دستۀ قمه را با دست راستش گرفته بود. همین که نزدیک جدول زد روی ترمز، قمه را بالا آورد و با تمام هیکل برگشت. برخورد نوک قمه را به جایی احساس کرده بود. هنوز نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده. فقط چهرۀ زن را می‌دید که با آن چشم‌های درشت از حدقه درآمده زل زده بود به او و دست‌هایش را محکم روی گردنش گذاشته. آن وقت بود که دید رنگ بارانی زن تا پایین تیره شده وبرق می‌زند. زن داشت سعی می‌کرد چیزی بگوید؛ اما فقط صدای خرخر از لای لب‌هایش به گوش می‌رسد. بعد دست‌هایش را از روی گردنش برداشت و دراز کرد جلو، انگار بخواهد صندلی جلو را بگیرد. همان لحظه بود که قاسم قاچ عمیقی را درست وسط گردنش دید که خون قل قل از آن بیرون می‌زد. چرخید عقب. نوک قمه را گذاشت وسط قاچ و بعد با قدرت وآهسته فشار داد (همان: 74).

«ـ مراد گفت: چی به قیافه‌شون نمی‌خورد که بخوان تو گردن کسی چاقو فرو‌کنن؟...نگاهش به زنی بود که چشم‌های روشن داشت. ـ زن گفت: چی حق با منه؟ ـ که گفتین کار اون دوتا نبوده. قتل دختره ‌رو می‌گم. همون که جزغاله‌ش کرده بودن» (همان: 99).

زن گفت: بگین اشکالی نداره. ـ سینه و گردنشو سوراخ سوراخ کرده بودن. این قدر قمه خورده ‌بود که فکر‌ کنم سرش جدا شده بود. ـ گوشۀ لب‌هایش را دست کشید.

ـ به جسدش هم رحم نکرده بودن. حسابی کبابش کرده‌بودن. ـ زن لاغر اندام گفت: سوزونده بودنش؟ ـ قاسم سر تکان داد.گفت: با بنزین جزغالش کرده‌بودن (همان: 98).

زن با چشم‌های از حدقه درآمده، زل زد به تیغة بلند قمه که توی تاریکی برق می‌زد. پیش از آنکه فرصت کند جیغ بکشد، نوک تیز تیغه، گردنش را شکافت و خون بیرون زد. وقتی قاسم خم شده‌بود و دستش را محکم گذاشته ‌بود روی سر زن و داشت تیغه را با تمام قدرت جلو می‌داد، صدای جیغ زنی که آن طرف صندلی نشسته ‌بود، بلند شد. قاسم تک تک چیزهایی را که تیغۀ قمه سرراهش از هم می‌درید و جلو می‌رفت، زیر دستش حس می‌کرد. زن با هر دو دست گردنش را چسبیده بود و صدای نامفهومی از دهانش بیرون می‌آمد. انگار که سعی می‌کرد فریاد بکشد. خون از اطراف لب‌هایش پایین می‌ریخت. پاهایش که از صندلی آویزان بودند، چندبار به جلو پرت شدند. هنوز چشم‌های بهت‌زده‌اش خیره به قاسم مانده بودند. تا این‌که قاسم تیغه را با یک حرکت بیرون کشید. زن هنوز محکم گردنش را گرفته بود و صدای جیغ زنی که پشت سرش بود، یک لحظه قطع نمی‌شد. قاسم تیغه را فروکرد توی دست‌های زن که روی گردنش مانده بودند و دوباره فشار داد. وقتی با یک حرکت آن را بیرون کشید، دست‌های خون‌آلود زن ول شدند پایین و بدنش به جلو خم شد (همان: 116ـ117).

«گفت: می‌دونی اون دختره قبل از این‌که قاچ ‌قاچش کنم، چه‌طوری بهم التماس می‌کرد؟ همون دختره ‌رو می‌گم که نزدیک محل کارتون کارشو ساختم. می‌دونی، پتیاره؟» (همان: 118).

داشت سرش را به چپ و راست تکان می‌داد تا صورتش را از زیر دست قاسم خلاص کند که تیغه فرورفت توی گردنش. قاسم صدای زوزه‌اش را زیر دستش شنید. خم شد و با تمام زورش دسته را فشار داد. وقتی تقریباً تا نیمه توی گردنش فرورفته بود، دست‌های مرد شل شده بودند. قاسم هنوز محکم دهانش را چسبیده بود...وقتی تیغه تا انتها توی گردنش فرورفت، دست‌هایش پایین افتادند (همان: 124).

ذکر خون و پراکندگی بوهای متعفن و منزجرکنندة ناشی از خون و لاشة اجساد، افزون بر تأثیرگذاری بیشتر این تصویر و حالات در ذهن خواننده، واکنش‌هایی مشمئز را در خواننده به جریان می‌اندازد.

«فقط قطرات اشک را حس می‌کرد که صورتش را خیس کرده بودند و مزۀ خونی را که توی دهنش جمع شده بود» (همان: 24).

«مراد سردی تیغۀ قمه را روی گردنش حس کرد. فکر کرد کافی است یک سانت دیگر فشار بدهد تا خون بپاشد بیرون» (همان: 26).

تا این‌که سرش به یک طرف افتاد. هنوز خون داشت از سوراخ گلویش بیرون می‌زد...تیغۀ قمه را، که هنوز لبه‌هایش خون‌آلود بود، با دستمالی که از داشبورد بیرون کشید، پاک کرد و قمه را گذاشت زیر صندلی...برای لحظه‌ای بوی عطر شکلاتی را که با بوی خون مخلوط شده بود، حس کرد و در تمام تنش احساس گرما کرد (همان: 75).

«هوای سردی که از لای آن شکاف باریک تو آمد، یک آن، تمام تنش را لرزاند و بوی خیلی بدی به مشامش خورد» (همان: 83).

«داشت نفس‌نفس می‌زد و بوی تعفن مشامش را پر کرده بود. چند ثانیه بعد بالاخره دست‌هایش را گذاشت روی زمین و از جا بلند شد» (همان: 84).

«هر طور بود در فلزی سنگین را بلند کرد و تکیه داد به دیوار و بلافاصله دستش را گذاشت روی دماغ و دهانش. بوی تعفن به حدی بود که فکر کرد الان است که استفراغ کند» (همان: 85).

«تیغه را که بیرون کشید، خیلی آرام دستش را از روی دهان مرد برداشت. خون قل‌قل از دهانش بیرون زد» (همان: 124).

 

3ـ1ـ6. خشم و خشونت

خشونت، بدرفتاری‌های سرکوب‌گرانه، آسیب رساندن فیزیکی، حملات کلامی، ضرب و شتم و غیره از جمله نابهنجاری‌هایی می‌باشند که فرد به منظور تسلط و کنترل بر عواطف و احساسات دیگران به آن‌ها توسل جسته و منشأ ایجاد ترس و وحشت در دیگران می‌شود. این واکنش‌های هجومی که پدیدآور و تبیین‌کنندة نوعی وحشت گوتیک است، واقعیتی است آشکار و خشن با نتایج دور از ذهن و گاهاً غیر قابل بازگشت. اگر این خشم و خشونت در عین وحشت‌آفرینی، جنبة تمسخر و یا شوخی داشته باشد و یا شخصیت‌ها در عین ترسناک بودن، مضحک به نظر آیند، می‌توان آنان را در زمرة آثار گروتسکی نیز به شمارآورد؛ چراکه توأم بودن وحشت با خنده و کمیک، شرط گروتسک بودن اثر است. در این داستان، بروز خشم و درگیری‌های فیزیکی که خود آغازگر اعمال ددمنشانه و وحشیانه است، از سوی شخصیت قاتل به‌وفور مشاهده شده و پایانی تلخ را در پی دارد:

خواست بدود که قاسم خودش را رساند به او و محکم از پشت به پایش لگد زد. زن پرت شد روی زمین و صدای جیغش توی تاریکی پیچید. داشت همین‌طور چهار دست ‌و پا، روی سنگ‌ها جلو می‌رفت که قاسم با کف پا پرتش کرد روی زمین. زن دوباره جیغ کشید. قاسم با کف پا محکم کوبید توی صورتش...داشت خودش را محکم می‌کشید روی زمین و جلو می‌رفت که قاسم محکم لگدی به پهلویش زد...و محکم لگدی به پهلویش کوبید. صدای فریاد زن توی تاریکی پیچید. قاسم بلافاصله کنارش روی پنجه‌های پا نشست و گردن زن را گرفت. صدای نفس‌هایش را می‌شنید که به‌سختی بالا می‌آمدند (همان: 120).

قاسم با مشت، محکم کوبید توی صورتش. داد زد: دیگه جیغ نزن، زنیکۀ آشغال! و بلافاصله قمه را از زیر کاپشنش بیرون کشید و نشست روی شکم زن. بعد دستش را گرفت و با زور دراز کرد و زانویش را گذاشت روی آن. زن داشت بلندبلند جیغ می‌کشید و سرش را به این‌طرف و آن‌طرف تکان می‌داد (همان: 122).

خواست خم شود روی مرد که ناگهان چیزی محکم توی سرش خورد و صدای خرد شدن شیشه توی سرش پیچید. افتاد روی زمین. احساس کرد دیگر نمی‌تواند از جایش تکان بخورد. همان وقت چیزی توی شکمش خورد. سرش را برگرداند و با چشم‌های نیمه‌باز زن را دید که ایستاده بالای سرش. دستۀ پارچ دستش بود. همین که زن دوباره با پا محکم توی شکمش کوبید، یک ‌آن دستش را دراز کرد و پایش را گرفت و محکم کشید سمت خودش (همان: 125).

 

3ـ1ـ7. کاربرد سلاح سرد

کاربرد سلاح‌های سردی چون قمه از سوی شخصیت قاتل، پیرامون این کشتارهای فجیع از جمله نمونه‌هایی است که در بطن آن‌ها، معانی گوتیک و گروتسک نهفته است. از آن جایی که این الگو، تنها مضمون ترس و وحشت و به نوعی مرگ را به مخاطب القا می‌کند و هیچ جنبة طنز و تمسخری در آن نهفته نیست، ظرفیت گروتسکی کمتری نسبت به ژانر گوتیک دارد:

«کلۀ تیغ کشیده‌اش توی تاریکی برق می‌زد. لیلا خواست جیغ بکشد» (همان: 23).

«قمۀ بلند و سرپهن قاسم زیر نور لامپ مهتابی کوچک بالای دیوار برق می‌زد» (همان: 26).

«نوک تیغۀ بلند قمه را گذاشت زیر چانه‌اش و سرش را تکان داد» (همان: 27).

«قاسم دست کرد قمه را از شلوارش بیرون کشید. تیغه‌اش زیر نور مهتابی برق می‌زد. گفت: همین روزها یه جا گیرش می‌ندازم و اینو هل می‌دم تو گردنش. دستۀ قمه را محکم توی دستش گرفته بود. مشتش را محکم توی هوا تکان داد. همچین فرو می‌کنم که سرش بپره» (همان: 52).

«قمه را آورد بیرون و نوک انگشت‌هایش را به‌آرامی کشید روی لبه‌های تیغۀ بلندش. بعد آن را برد زیر کاپشنش. به راست خم شد و چشمش به پاهای زن لاغراندام افتاد که از ماشین بیرون بود» (همان: 115).

«قمه را خیلی آرام بیرون کشید. همان‌طور نشسته، چند سانتی جلو رفت. وقتی کاملاً کنار مرد قرار گرفته بود، قمه را دو دستی روی شکمش بالا برد» (همان: 124).

«بعد از جا بلند شد، قمه را برداشت و دو طرف تیغه را کشید روی پیژامۀ مرد و از اتاق بیرون زد» (همان: 127).

3ـ1ـ8. زهرخند و تمسخر

تمسخر و پوزخند اندوهناک، حالتی است غریب و نا‌هنجار که در عین وحشت‌انگیزی بر مخاطب غلبه می‌کند و یادآور طنزی سیاه است. هرچند که در این رمان نویسنده در پی اصلاح وضعی ناهنجار نیست و بیشتر بر هراسناک و منزجرکننده بودن فضا تکیه دارد، در واقع برونینگ متقد است که؛ «گروتسک با شوخی و مزاح از زشتی‌ها پرده برمی‌دارد» (Hagerty, 1994: 143). به طور مثال، قاتل با حالتی مسخره‌گونه و مضحک، قربانی‌های خویش را مورد خطاب قرار می‌دهد. شاید این تقابل وحشت و مسخرگی به منظور کاهش حالت هراس و تنش در مخاطب باشد و بخواهد ذهن خواننده را برای زمانی اندک به سمت‌ و سویی دیگر ببرد. هرچند این زهرخند تلخ پیش از آنکه موجب مسرت خواننده شود، نفرت و انزجار بیش از پیش خواننده را موجب است. از نظر هارفام یک اثر گروتسکی باید سبب برانگیختن سه واکنش خنده، تعجب و تنفر در مخاطب باشد (Bloom, 2004: 136).

الگوی طنز و تمسخر از آن جایی که بیشتر ناشی از تناقض درونی شخصیتی روانی و نابه‌هانجار است و در عین‌حال خوفی اندوهناک را به مخاطب القاء می‌کند، بیشتر جنبة گروتسکی دارد و از مؤلفه‌های اصلی ژانر گروتسک است:

«با همین دست‌های خوشگلت می‌خواستی خفه‌ش کنی؟ آره، خوشگل خانم؟ جلو دختر نشسته بود روی پنجه‌های پا» (همان: 25).

چشمش به مراد افتاد که نشسته بود جلو، چمدان سیاه و جعبۀ قرمزی دستش بود. از توی جعبه رژ صورتی رنگی را بیرون آورد. درش را باز کرد و نیمۀ پایینی‌اش را چرخاند. رژ صورتی بیرون زد. آن را گرفت سمت قاسم و لبخند زد. بعد سرش را برد جلوی در باز جعبۀ قرمز. رژ صورتی را بو کرد و بعد چند بار محکم روی لب‌هایش کشید. رو‌کرد به قاسم. گفت: خوشگل شدم؟ (همان:27 ـ 28).

«هیچ کاریت نداریم. ولی اگه یه ‌بار دیگه جیغ بکشی، این لندهورو می‌فرستم سروقتت. بعدش هم یه آهن گنده فرو می‌کنم تو اون گردن خوشگلت که از اون‌ ور بزنه بیرون، شیرفهم شد، خانم خوشگله؟» (همان: 30).

«می‌دونی اگه گیر من هم نیفتی، کی این‌جا می‌آد سروقتت، هان؟ می‌دونی، خانم کوچولو؟» (همان: 119).

«فقط چند قدم مانده بود به او برسد که آهسته گفت: این‎جایی، خانوم خوشگله؟» (همان: 120).

 

3-1-9. گفت‌وگو با اجساد

از دیگر مضامین برجسته‌ای که در گروتسک و گوتیک مطرح است، بیان تخیلات و اموری نامعقول و نامتجانس است. از جمله امور پندارگونه و ناممکنی که در این رمان مطرح است، گفت‌وگوی یک طرفۀ قاتل با قربانیان است که آن هم حالت کمیک و مسخره‌آمیز دارد:

«هنوز صدای خرخر از لای دندان‌هایش، که روی هم گذاشته بود، به گوش می‌رسید. قاسم آهسته گفت: من منظوری نداشتم، خانوم. می‌فهمین؟ صدامو می‌شنوین؟ اگه می‌شنوین، فقط کافیه سرتونو تکون بدین. می‌شنوی چی می‌گم، خوشگل خانوم؟» (همان: 74).

«تیغۀ قمه را چند بار کشید روی زانوی زن. چشمش به پاکت سیگار افتاد که روی صندلی کنارش افتاده بود. به زن نگاه کرد. گفت: می‌تونم یه نخ از سیگارهاتون بردارم؟ هان؟ می‌تونم، عزیزم؟» (همان: 75).

«به چشم‌های باز زن نگاه کرد که خیره به سقف مانده بود. گفت: خب، چرا پیاده نمی‌شین؟ می‌خواین من کمکتون کنم؟...همین که زد توی دنده، یک‌لحظه برگشت و به زن نگاه کرد. آهسته گفت: اون خواهر حروم‌لقمه‌ات باید تلفنشو جواب می‌داد. اسمش مهشید بود دیگه، آره؟» (همان: 76).

 

  1. نتیجه‌گیری

در این مقاله کوشیدیم ضمن توضیح و تبیین مؤلفه‌های اصلی سبک گوتیک و گروتسک به استخراج و تحلیل این الگوها در رمان خفاش شب از سیامک گلشیری بپردازیم. همانگونه که بیان شد در این رمان نیز مانند سایر رمان‌های ژانر گروتسک و گوتیک ایرانی، الگوهای به کارگرفته شده با عناصر رایج در گوتیک و گروتسک در گذر زمان متفاوت است. در این رمان مؤلفه‌هایی چون وحشت، انزجار و خون، کاربرد سلاح سرد، خشم و خشونت، هراس‌انگیزی، خیال‌پردازی، زهرخند و تمسخر، فضا و مکان و تصویر تاریک مرگ با کمیّت‌های گوناگون به کار گرفته شده است.

وحشت که جان‌مایة سبک گوتیک و گروتسک می‌باشد، در این رمان به شکلی فراگیر دیده می‌شود و هیجان و اندوهی آشکار را به مخاطب انتقال می‌دهد. خون که موجب غلبة بیشتر حالت‌های مشمئز‌کننده، تشدیدکنندة هراس و پیام‌آور مرگ در مخاطب است، در این رمان آشکار می‌شود. اتحاد و همراهی مثلث‌وار سه عامل مهم زمان، مکان و فضا با محتوای گوتیک و گروتسک، زمینه‌ساز پیرنگ داستان برای جایگذاری عناصر دیگر وحشت در این رمان است. بکارگیری تخیل و خیالپردازی که بیانگر ذهن آزاد نویسنده و آشفتگی ذهنی شخصیت اصلی رمان است، در این رمان به کار گرفته شده است. زهرخند و تمسخر که بار گروتسکی بسیاری دارد، در این رمان مشاهده می‌شود. کاربرد سلاح سرد که نمایانگر روانی آشفته و در عین‌ حال وحشت‌آفرین و تشدیدگر اضطراب است، الگوی گوتیک را به خاطر می‌آورد. مفهوم مرگ که پایة اصلی نوشته‌های گروتسک و گوتیک در غرب می‌باشد در این رمان به شکل گفت‌وگو با اجساد دیده می‌شود. می‌توان بیان نمود که سیامک گلشیری از جمله نویسندگانی است که توانسته است به خوبی از عناصر گروتسک و گوتیک در نوشته‌های خود بهره ببرد و اثری موحش و مخوف خلق کند.

با توجه به کاربرد عناصر گوتیک و گروتسک در این رمان در کمیّت‌های گوناگون، باید گفت؛ از آن جایی که شرط اصلی آثار گروتسکی، همراهی کمیک و تمسخر با وحشت و هراس است و این رمان از این نظر بسیار پربسامد است، ظرفیت گروتسکی بیشتری نسبت به گوتیک دارد و می‌توان این رمان را در زمرة آثار شاخص گروتسکی و در عین ‌حال گوتیکی به شمارآورد.

 
منابع
آلوت، میریام. (1380). رمان به روایت رمان‌نویسان. ترجمۀ علی محمد حق‌شناس. تهران:
مرکز.
احمدیان، امین؛ فیروزس مقدم، محمود؛ سلمانیان، حمیدرضا؛ صادقی منش، علی. (1401). «بازشناخت گوتیک در ادبیات فارسی با تکیه بر رمان و نمایش شازده احتجاب هوشنگ گلشیری». فصلنامة علمی مطالعات هنر اسلامی. شماره چهل و ششم. صص 7 ـ 24
باتینگ، فرد. (1389). گوتیک. ترجمۀ علیرضا پلاسید. تهران: افراز
تامسون، فیلیپ. (1384). گروتسک در ادبیات. ترجمۀ فرزانه طاهری. تهران: مرکز.
تسلیم جهرمی، فاطمه و طالبیان، یحیی. (1390). «تلفیق احساسات ناهمگون و متضاد (گروتسک) در طنز و مطایبه (نمونة مورد مطالعه: کاریکلماتورهای پرویز شاپور)». مجلة فنون ادبی دانشگاه اصفهان. س3 ش1 (پیاپی 4)، صص 1 ـ 20
جاور، سعیده و علیزاده، ناصر. (1397). «بررسی عناصر گروتسک در رمان خوف اثر شیوا
ارسطویی (براساس نظریات میخائیل باختین، فیلیپ تامسون و ولفگانگ کایزر)». نشریه زبان و ادب فارسی دانشگاه تبریز. سال71 ش237. صص 37 ـ 57
حسن‌زاده میرعلی، عبدالله، و پریمی، حر. (1400). «جلوه‌های ادبیات گوتیک در مجموعه
داستان ترس و لرز ساعدی». پژوهشنامۀ ادبیات داستانی. صص23 ـ 44.
حسن‌زاده میرعلی، عبدالله و پریمی، حر. (1398). «مؤلفه‌های گوتیک در رمان سمفونی
مردگان». پژوهش‌نامۀ مکتب‌های ادبی. دوره 3. صص 63 ـ 87
حسینی فاطمی، آذر؛ مرادی مقدم، مصطفی؛ یحیی زاده، مژگان. (1392). «گوتیک در
ادبیات تطبیقی: بررسی برخی از آثار صادق هدایت و ادگار آلن پو». فصلنامة مطالعات زبان و ترجمه. شماره چهارم. صص 135 ـ 155
حسینی، فرشته‌سادات. (1398). «مصداق‌هایی از مفهوم گروتسک در حکایت‌های مثنوی».
نشریه فنون ادبی. ش4 و 29. صص 65 ـ 78.
راستی یگانه، فاطمه. (1388)، «جستاری در گروتسک». صحنه. شمارة 69. صص 116 ـ 118.
علیزاده، ناصر و بناکار، نگین. (1395). «بازتاب مکتب گوتیک در ترس و لرز غلامحسین
ساعدی». یازدهمین گردهمایی بین‌المللی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی. دانشگاه گیلان.
قیسومه، منصور. (2013). اتجاهات الروایة العربیة فی النصف الثانی من القرن العشرین. ط1.
تونس: الدار التونسیة للکتاب.
قافله‌باشی، سیداسماعیل و حسینی، فرشته سادات. (1400). «عناصر گروتسک و مدرن گرایی
در رمان شازده احتجاب گلشیری». مطالعات زبان و ادبیات غنایی. سال11 ش 38. صص23 ـ 38.
کادن، جی.ای. (1386). فرهنگ ادبیات و نقد نو. ترجمۀ کاظم فیروزوند. تهران:
شادگان.
کمالی نهاد، علی اکبر؛ سلطانی منش، محمد جواد؛ خالقی، مهدی. (1401). «بررسی فضای گوتیک مجموعه داستان «سایه روشن» صادق هدایت». یازدهمین همایش ملی متن پژوهی ادبی هنر و ادبیات عرفانی. تهران.
گری، مارتین. (1382). فرهنگ اصطالحات ادبی. ترجمۀ منصورة شریف‌زاده. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی
گلشیری، سیامک. (1400). خفاش شب. چاپ چهارم. تهران: چشمه.
لوتر آدامز، جیمز و ییتس، ویلسون. (1394). گروتسک در هنر و ادبیات. ترجمة آتوسا
راستی. تهران: قطره.
مارگو، آیلین. (1384). در قلمرو وحشت. ترجمۀ پریسا رضایی. تهران: ققنوس.
مکاریک، ایرنا ریما. (1384). دانش‌نامۀ نظریه‌های ادبی معاصر. ترجمة مهران مهاجر و محمد
نبوی. چاپ چهارم. تهران: آگه.
ملکی، فرشته؛ شوهانی، علیرضا؛ اسدی، علیرضا. (1400). «بررسی تطبیقی رمان ملکوت و مورد عجیب دکتر جکیل و آقای هاید از دیدگاه مکتب گوتیک». پژوهش ادبیات معاصر جهان. دورۀ 26. شماره 2. صص 294 ـ 318
میرصادقی، جمال. (1394). ادبیات داستانی. چاپ هفتم. تهران: سخن.
نصراصفهانی، محمدرضا و خدادادی، فضل الله. (1392). «گوتیک در ادبیات داستانی».
پژوهش‌های ادبیات تطبیقی. سال اول شمارۀ1. صص 161 ـ 191.
هاگل، جرالد اچ. (1384). گوتیک در فرهنگ غربی. فارابی. ترجمۀ بابک تبرایی. شمارۀ 55. صص 5 ـ 20.
 
References
Abrams, M.H and Geoffrey Galt Harpham. (2009). A glossary of
literary terms, Boston: Wadsworth Cengage Learning, ninth edition.
Baldich, chris. (1992). The Concise Oxford Dictionary Of Literary
Terms. Oxford: University Press.
Bloom, Harold. (2004). the grotesque. edited and with an introduction
by Harold Bloom, volume editor, Blake Hobby, p. p. 1- 237.
Childs, PeterRoger and Fowler. (2006). The Routledge Dictionary of
Literary Terms, London: Taylor & Francis.
Cuddon, J. A. (2013). A Dictionary Of Literary Terms and  Literary
Theory. Oxford: Wiley-Blackwell.
Hagerty, Oral Marguerite. (1944). The Grotesque Artist-Robert Browning, p.p 1- 165.
Tayefi, Shirzad & Hajitabar. (2019). “Comparative Analysis of
Grotesque Element in the Novels of “Bitter Party” and “Tenant"”. Religación. 20. 360-369.