واکاوی تطبیقی تئوری ویلیام گلاسر و هرم نیازهای مازلو در مجموعه داستان‌های کوتاه مثل همه عصرها اثر زویا پیرزاد(مطالعه موردی داستان خرگوش و گوجه فرنگی).

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 نهادکتابخانه‌های عمومی کشور، ادارۀ کل کتابخانه‌های عمومی استان قزوین. قزوین. ایران.

2 عضو سازمان نظام مهندسی معدن ایران، مسئول فنی معادن استان قزوین. قزوین. ایران.

10.22054/cisl.2023.75496.1019

چکیده

تئوری انتخاب به گروه روان‌شناسی کنترل درونی تعلّق دارد، یعنی منشأ رفتار آدمی را درون می‌داند نه بیرون و محیط. از دیدگاه تئوری انتخاب، ‌تمام رفتارهای فرد از درون او و برای ارضای نیازهای پنج‌گانه‌اش (نیاز به بقا، عشق و احساس تعلّق، قدرت و ارزشمندی، آزادی و اختیار و تفریح) صادر می‌شود. پس او رفتارهایش را انتخاب می‌کند و برای رفتاری که انجام می‌دهد مسئول است. بر‌خلاف مازلو که معتقد بود نیازها، سلسله مراتب دارند و تا یکی از آن‌ها ارضاء نشود، نیاز دیگر در وجود ما سر بر نمی‌آورد، گلاسر معتقد است که اولویت نیازها برای هرکسی متفاوت است و شیوۀ انتخاب ارضای این نیازها و اولویت‌هایشان در هر فرد، ریشۀ انتخاب‌های مهم زندگی او را تشکیل می‌دهد. هدف این پژوهش، واکاوی تطبیقی تئوری ویلیام گلاسر و هرم نیازهای مازلو در مجموعه داستان‌های کوتاه مثل همه عصرها، اثر زویا پیرزاد است. روش پژوهش، توصیفی-تحلیلی و به شیوۀ کتابخانه‌ای است. یافته‌های پژوهش نشان می‌دهد که در عین تئوری انتخاب گلاسر، هرم نیازهای مازلو به‌طور کامل در این داستان قابل انکار نیست و کنش و ارتباط متقابل این دو نظریه با همدیگر بسامد بالایی دارد.

کلیدواژه‌ها


. مقدمه

انسان‌های اولیه برای رفع نیازهای خود بخصوص نیاز اصلیِ حفظ بقا تلاش می‌کردند. این موضوع را می‌توان از نقش‌هایی که در غارها باقی مانده است، متوجه شد.‌ حتی بسیاری از رفتارهای آن‌ها در این زمینه به‌ صورت ژنتیک به ما هم منتقل شده است. بعدها بشر برای رفع نیازهای خود به اجتماعی‌بودن روی آورد و به اجتماع‌های قبیله‌ای و ایجاد روستاها و شهرها پرداخت. با انقلاب صنعتی نیازهای بشر شکل متفاوتی پیدا کرد. این نیازها در پیشرفت علم بستری تازه برای رفع خود یافت. اندیشمندانی چون مازلو[1]با بررسی نیازهای بشری به طرح مباحثی پرداختند. مازلو در هرم نیازهای خود، رفع نیاز بعدی را در گرو رفع نیاز اولیه دانست. مثلاً با رفع نیازهای فیزیولوژیک و بقا، می‌توان به رفع نیاز به احترام رسید (ن.ک: مازلو، 1376: 10 ـ 35).

 ویلیام گلاسر[2] تئوری انتخاب را مطرح کرد. او به توانایی انسان برای رفع مؤثر نیازها به موازات هم تاکید داشت. او کنترل درونی را برای رفع موثر نیازها مهم می‌دانست و نظریات روانشناسی کنترل بیرونی را کامل نمی‌دانست‌ (ن.ک: گلاسر،1390: 5 ـ 20).

در اغلب رمان‌ها و داستان‌های نوشته شده در جهان، می‌توان نیم‌رخ نیازهای ویلیام گلاسر را مشاهده کرد. در مجموعه داستان مثل همة عصرها، با توجه به نظام ارزشی حاکم بر جامعه و وضعیت فرهنگی و اجتماعی، می‌توان نمود کاملی از تلاش زن امروز جامعۀ ما برای رفع نیاز به عشق و ایجاد امید وحس ارزشمندی در عین تلاش برای بقا را مشاهده کرد. در این داستان‌ها، بخصوص داستان خرگوش و گوجه فرنگی، می‌بینیم که شخصیت اصلی داستان که در گیر‌و‌‌دار روزمرگی و تلاش برای بقا و ارضای نیاز به عشق و تعلق با هدف ایجاد امید در خود در تلاش است، برای خودشکوفایی و رفع نیاز به عشق، به رویاپردازی می‌پردازد و آن‌را در درون خویش کنکاش می‌کند. یعنی به دنبال نوعی خودارزشمندی نیز هست (ن.ک: مرادی شهر بابک و دیگران، 1389: 2). تمام رفتارهای او برای رفع نیاز بقا نیست و می‌توان آن‌ را زمینه‌ای برای رفع نیازهای دیگر او دید. یعنی به موازات نیاز به بقا برای رفع نیاز به عشق و تعلق تلاش می‌کند. او حتی شادی روحی خویش را در آن جستجو می‌کند و این در زنان امروز جامعه ما نمود بسیاری دارد ( ن.ک: نیکوبخت و دیگران، 1399: 1). او حتی نیاز به نوعی آزادی را نیز در خویش همچون دوران کودکی در راستای دست‌یابی به هدفش لازم می‌بیند (ن.ک: نیکوبخت و دیگران، 1399: 1).

با توجه به اینکه زنان در جامعه، دچار روزمرگیِ حفظ بقای خانواده هستند، می‌توان تأثیر موضوع رفع نیاز به بقا و عشق به موازات هم را، در عین کاربردی بودن نظریۀ مازلو در ارتباط متقابل با نظریۀ ویلیام گلاسر، در این مجموعه داستان دید. یعنی نمی‌توان بر اساس نظر ویلیام گلسر نظریۀ مازلو را نادیده گرفت و می‌توان ارتباط و کنش متقابل این دو نظریه را در داستان مشاهده کرد.

هدف از این پژوهش، بررسی موردی نیم‌رخ دو نیاز بقا و نیاز تعلق و عشق، بر اساس تئوری انتخاب ویلیام گلاسر در داستان قصۀ خرگوش و گوجه فرنگی از مجموعۀ مثل همة عصرها، اثر زویا پیرزاد است.

ضرورت و اهمیت پژوهش در آن است که به عنوان تحقیقی بینا‌رشته‌ای، تئوری انتخاب ویلیام گلاسر را در داستان زویا پیرزاد بررسی ‌کرده و نیاز زن امروز به ارضای نیاز تعلق و عشق، در کنار تلاش برای بقا را نشان می‌دهد، همچنین به ارتباط متقابل هرم نیازهای مازلو و تئوری انتخاب ویلیام گلاسر می‌پردازد.

روش پژوهش توصیفی ـ تحلیلی و به شیوۀ کتابخانه‌ای است.

 

1ـ1. پرسش‌ها و فرضیه‌ها

پرسش اصلی پژوهش از این قرار است که:

ـ زویا پیرزاد در داستان کوتاه خرگوش و گوجه فرنگی، چگونه رفع دو نیاز بقا و عشق را طبق تئوری انتخاب ویلیام گلاسر و هرم مازلو مطرح می‌کند؟

با توجه به رفع طبقه‌ای و مرحله‌ای هرم نیازهای مازلو و طبق تئوری انتخاب ویلیام گلاسر، که ابراز می‌دارد رفتارهای انسان، همگی برای رفع نیازهای پنج‌گانه خود است و می‌تواند به‌طور موازی برای رفع موثر آن تلاش کند، در داستان زویا پیرزاد می‌توان نمود دو نظریه را در کنار هم دید و تلاش زن امروز برای عبور از بقا و رسیدن به عشق و امید، در عین تلاش موازی‌ برای رفع دو نیاز را مشاهده کرد.

 

1ـ2. پیشینۀ پژوهش

درباره تئوری انتخاب ویلیام گلاسر تاکنون کتاب‌ها و مقالات زیادی نوشته شده است؛ اما در مورد رفع دو نیاز بقا و تعلق و عشق و موازی‌بودن و مرحله‌ای بودن رفع آن‌ها در داستان کوتاه زویا پیرزاد، مسبوق به سابقه نیست.

کتاب‌هایی که دربارۀ تئوری انتخاب ویلیام گلاسر منتشر شده و به نوعی مرتبط با موضوع تحقیق است عبارتند از:

کتاب تئوری انتخاب، درآمدی بر روان‌شناسی امید ویلیام گلاسر(1390) که توسط دکتر علی صاحبی ترجمه گردیده و انتشارات سایه‌سخن آن را منتشر کرده است، در این کتاب به طور کلی به تشریح نظریات ویلیام گلسر در تئوری انتخاب و نیم‌رخ نیازها پرداخته شده است.

کتاب واقعیت درمانی، نوشته ویلیام گلاسر(1390) که توسط علی صاحبی ترجمه شده و انتشارات سایه‌سخن آن را منتشر کرده است. در این کتاب به بحث در مورد این‌که ما رفتار خود را انتخاب می‌کنیم و مسئول رفتار خود هستیم و مکانیزم صادر شدن رفتار بر اساس انتخاب و چهار اصل عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی پرداخته است.

کتاب تئوری انتخاب (مصور) نوشتۀ علی صاحبی و مهدی اسکندری که انتشارات سایه ‌سخن آن ‌را منتشر کرده است. در این کتاب مقدماتی بر نظریات ویلیام گلاسر نگاشته شده و به طور نمادین و با مثال‌هایی ملموس به طرح رفع نیازها به طور مؤثر پرداخته است.

مقالاتی که به نوعی مرتبط با موضوع تحقیق است، عبارتند از:

مقالۀ «تحلیل روان‌شناختی نیاز به تفریح در داستان‌های برگزیدۀ کودکان بر اساس نظریۀ انتخاب ویلیام گلاسر»، نوشتۀ ناصر نیکوبخت، جواد دهقانیان و سمیه رضایی. در این مقاله به چگونگی عملکرد تئوری انتخاب گلسر در شخصیت‌های اصلی داستان، در بعد نیاز به تفریح پرداخته شده است.

مقالۀ «تحلیل روان شناختی نیاز به آزادی در شخصیت های داستان‌های برگزیدۀ کودک و نوجوان بر اساس نظریۀ انتخاب ویلیام گلاسر»، نوشتۀ ناصر نیکوبخت، سید‌محسن اصغری ‌نکاح و سمیه رضایی که با روش کیفی ـ قیاسی به تحلیل محتوای داستان‌ها در بعد نیاز به آزادی پرداخته است.

 

  1. مبانی نظری

مسالۀ نیازهای بشر و رفع این نیازها، همواره در طول تاریخ، سوال اصلی بشر بوده است و می‌توان گفت، پرسش رفع نیاز، محوری‌ترین مسالۀ بشر است، چه نیازهای روحی و چه نیازهای جسمی و مادی. از دیرباز اندیشمندان زیادی در این باب به مطالعه و تحقیق پرداخته‌اند (ترکمانی باراندوزی، بهارچتنی، 1397: 3). در عصر نوین با ایجاد نیازهای جدید بشری و برجستگی بعضی نیازها، اندیشمندانی به طرح تئوریی‌هایی پرداختند. مازلو هرم نیازهای خود را مطرح کرد. در هرم نیاز مازلو، نیازها به ترتیب اولویت، طبقه‌بندی شده‌اند و باید برای رفتن به رفع نیاز بعدی، نیاز اولیه برطرف گردد (ن.ک: فرهنگی، 1385: 15 ـ 25).

ویلیام گلاسر[3] در تئوری انتخاب خود، مطرح کرد که برخلاف هرم مازلو[4]، انسان قادر است به ‌صورت موازی، نیازهای خود را برطرف کند.

«گلاسر وجود انسان را شامل دو بخش روان و جسم در نظر گرفته است و نظریه‌اش را بر اساس رشد روانی تببین گرده است» (خسرویانی، 1395: 10 ـ 45). تئوری انتخاب به گروه روانشناسی کنترل درونی تعلّق دارد، یعنی منشأ رفتار آدمی را از درون می‌داند نه از بیرون و محیط. در مقابل این رویکرد، روانشناسی کنترل بیرونی قرار دارد که ریشۀ رفتار انسان‌ها را در محیط آن‌ها جست‌وجو می‌کند (ن.ک: زالی زاده و صاحبی، 1393: 1 ـ 15).

تئوری انتخاب، با رویکرد روانشناسی کنترل درونی در ارتباط است. از دیدگاه تئوری انتخاب، تمام رفتارهای فرد از درون او و برای ارضای نیازهای پنج‌گانه‌اش (نیاز به بقا، عشق و احساس تعلق،  قدرت و ارزشمندی، آزادی و اختیار و تفریح.) صادر می‌شود. پس او رفتارهایش را انتخاب می‌کند و برای رفتاری که انجام می‌دهد، مسئول است.

برخلاف مازلو که معتقد بود نیازها سلسله مراتب دارند و تا یکی از آن‌ها ارضا نشود، نیاز دیگر در وجود ما سر برنمی‌آورد، گلاسر معتقد است که اولویت نیازها برای هرکسی متفاوت است و شیوۀ انتخاب ارضای این نیازها و اولویت‌هایشان در هر فرد، ریشة انتخاب‌های مهم زندگی او را تشکیل می‌دهد (ن.ک: گلاسر، 1390: 7 ـ 200).

تئوری انتخاب رفتار انسان‌ها را با ده اصل بدیهی تبیین می‌کند: اصل اول، ما مالک هیچ‌کس نیستیم و نمی‌توانیم رفتارهای دیگران را کنترل کنیم، فقط می‌توانیم رفتارهای خود را کنترل کنیم. اصل دوم، فقط می‌توانیم به دیگران اطلاعات بدهیم، چه با رفتار و چه با کلام. اصل سوم، زیربنای تمام مشکلات روان‌شناختی بلندمدت، مشکلات رابطه‌ای است. اصل پنجم، تأثیر آنچه در گذشته بر ما رفته است، بسیار مهم و انکار‌ناشدنی است؛ اما می‌توانیم با تلاش مؤثر و مسئولانه، نیازها و خواسته‌های خود را برآورده کنیم و شرایط بهتری برای خود رقم بزنیم. اصل ششم، هرکس در ذهن خود تصویری ذهنی از دنیای آرمانی خود دارد که می‌توان آن‌را دنیای مطلوب او نامید. ارضای نیازها یعنی تحقق‌بخشی به تصاویر دنیای مطلوب. اصل هفتم، تنها چیزی که از ما صادر می‌شود و سر‌می‌زند رفتار است. اصل هشتم، هر رفتاری که از ما سر‌می‌زند یک رفتار کلی است که چهار مؤلفة تفکیک‌ناپذیر دارد: عمل، فکر، احساس و حالت بدنی (فیزیولوژی). اصل نهم، همواره روی عمل و فکر کنترل مستقیم داریم. اصل دهم، لازم است رفتارها را با افعال نامگذاری کنیم و در نامگذاری به بخشی از رفتار توجه کنیم که تشخیص و تمایز آن برای ما ساده‌تر است (ن.ک: گلاسر، 1390: 10 ـ 150).

هرم مازلو یک نظریة انگیزشی در علم روانشناسی است. این هرم شامل پنج سطح از نیازهای انسانی است. در هر سطح، نیازهای خاصی وجود دارند که به فرد احساس رضایت درونی می‌دهند. این سلسله مراتب نیازها با هرم نمایش داده می‌شود تا نمایانگر آن باشد که برای رسیدن به سطوح بالاتر، ابتدا باید نیازهای سطح پایین به‌طور کامل تامین گردد (ن.ک: مازلو، 1376: 8 ـ 85).

 

شکل 1. هرم نیازهای مازلو

 

نیاز به خودشکوفایی

 

نیاز به احترام و عزت تفس

نیاز به عشق و وابستگی

 نیاز به امنیت

نیازهای فیزیولوژیکی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  1. یافته‌ها

بررسی موردی نیم‌رخ دو نیاز بقا و نیاز تعلق و عشق بر اساس تئوری انتخاب ویلیام گلاسر و هرم نیازهای مازلو، در داستان قصه خرگوش و گوجه فرنگی از مجموعۀ مثل همة عصرها، اثر زویا پیرزاد:

 

3ـ1. زویا پیرزاد

زویا پیرزاد در سال 1331در آبادان به دنیا آمد. او در تهران و ایروان زندگی می‌کند. زویا پیرزاد در سال 2014 میلادی، جایزۀ شوالیة ادب و هنر فرانسه را دریافت کرد. مثل همة عصرها به صورت کتابی مستقل اولین‌بار در اسفند 1370 و بار دوم در سال 1375 منتشر شد. بعدها همراه با دو مجموعه داستان دیگر زویا پیرزاد با عنوان‌های طعم گس خرمالو و یک روز مانده به عید پاک در یک جلد با عنوان سه کتاب منتشر شد. سه کتاب از سال 1381 تاکنون، 48 بار تجدید چاپ شده است. مثل همۀ عصرها، مجموعه‌ای از داستان‌های خیلی کوتاه، دربارۀ زندگی‌های معمولی آدم‌های معمولی است (پیرزاد، 1375: 5).

 

3ـ2. تجزیه و تحلیل

شخصیت اصلی داستان به دنبال احساس تعلق و عشق و ارزشمندی و نوعی آزادی در خویش است و برای خود، هدفی در این راستا معین می‌کند و رفتارهای خود را با آن تنظیم می‌کند. تمام رفتارهای او برای ارضای همین نیاز، از او سر می‎زند و نیاز به بقا و کارهای خانه و روزمرگی همچنان او را از ارضای این نیاز باز‌نمی‌دارد: «هر روز با خودم می‌گویم امروز داستانی خواهم نوشت» (پیزاد، 1375: 9).

آنچه مشهود است، تلاش او برای رفع موازی نیاز به بقا و نیاز تعلق و عشق است. او می‌خواهد رفتارهای خود را طوری هدایت کند که به نیاز تعلق و عشق خود بپردازد و این را نوعی نیاز اساسی خود می‌داند. در عین حال به‌نظر می‌آید نیاز به بقا را نوعی مانع برای ارضای نیاز به تعلق وعشق خود می‌بیند. در حقیقت می‌توان سلسله مراتب نیازهای مازلو را هم در این‌جا مشاهده کرد. شخصیت داستان می‌پندارد که باید از مرحلة بقا عبور کند تا به مرحلۀ بعدی نیاز خود بپردازد؛ اما نویسنده با ظرافتی خاص نشان می‌دهد که طبق تئوری ویلیام گلاسر در عین اولویت‌ داشتن نیاز به بقا، نیاز به عشق و تعلق را هم می‌خواهد در اولویت قرار دهد و به موازات هم بدان‌ها بپردازد.

در حقیقت او به دنبال یک نشان اجتماعی است تا با تعلق به آن، احساس ارزشمندی کند. یعنی مشاهده می‌شود که در عین موازی‌شدن ارضای دو نیاز، رفع مرحله‌ای آن ‌هم برجستگی دارد و این ارتباط متقابل دو نظریة مازلو و ویلیام گلاسر را نشان می‌دهد و نظر گلاسر را در مورد نظر مازلو نمی‌پذیرد. در این‌جا، این بحث مطرح می‌شود که نمی‌توان نظریة مازلو را ناکارآمد دانست، یعنی هر دو نظریه در کنش متقابل هستند و دو نظریه در تضاد با هم نیستند:

اما شب، بعد از شستن ظرف‌های شام خمیازه می‌کشم و می‌گویم: ـ فردا، فردا حتماً خواهم نوشت. ظرف‌های شام را شسته‌ام. آشپزخانه را تمیز می‌کنم و می‌روم جلوی تلویزیون می‌نشینم. با خودم می‌گویم روی تکه‌ای کاغذ خلاصة داستانی را که در ذهن دارم در چند جمله می‌نویسم و کاغذ را می‌چسبانم به آینة دستشویی که فردا وقت دست و رو شستن، یادم بیایید که می‌خواهم داستانی بنویسم. فردا بعد از این‌که ناهار درست کردم، قبل از آمدن بچه‌ها از مدرسه و شوهرم از اداره، فرصت خواهم داشت (پیرزاد، 1375: 9).

در ادامه به روزمرگی زندگی شخصیت اول داستان می‌پردازد و نارضایتی همسر از زن مشهود است. مسلماً آنچه زن در دل دارد، در رفتار او تأثیر دارد و طبق نظریة گلاسر که روانشناسی کنترل درونی است، او با رفتارهای خود، احساس نیاز به ارضای تعلق و ارزشمندی خود را بروز می‌دهد؛ اما انتظار همسر از زن، رفع نیاز بقای خانواده است و این برای شخصیت اصلی داستان نامطلوب است.

در حقیقت دنیای مطلوب زن، جز نوشتن یک داستان و حس عشق و احترام و ارزشمندی نیست و حس شدید نیاز به ارضای این بخش، از نیاز روانی او است. «دنیای مطلوب در نظریه ویلیام گلاسر، مجموعه‌ای از ایماژهای هستی است که انسان برای بهتر زیستن در ذهن خود دارد. این ایماژها نشان‌دهندة جهانی است که انسان آرزو دارد در آن زندگی کند» (فهامی و دیگران، 1400: 1).

زویا پیرزاد به تشریح روزمرگی می‌پردازد. اطرافیان شخصیت اول داستان، نیاز به عشق و تعلق زن را مانع ارضای نیازهای اولیه خود می‌بینند. زن هم کارهای خانه را مانع رشد خویش می‌داند. احساس و عمل و تفکر و فیزیولوژی زن، نشان از میل شدید، او به ارضای نیاز روحیش دارد:

برای ناهار فردا دمی گوجه‌فرنگی درست می‌کنم که وقت‌گیر نباشد. بچه‌ها دمی گوجه‌فرنگی دوست دارند؛ اما شوهرم، می‌توانم قیافه‌اش را مجسم کنم. سرش را زیر می‌اندازد، غذا می‌خورد و بی‌ حرف از سر میز بلند می‌شود. می‌دانم دمی گوجه‌فرنگی دوست ندارد؛ اما بهانه نمی‌گیرد، غرولند نمی‌کند. در عوض پس‌فردا غذایی را که دوست دارد درست خواهم کرد. پس‌فردا می‌روم سبزی تازه می‌خرم و خورش قورمه‌سبزی می‌پزم. پس‌فردا که داستانی برای نوشتن ندارم، وقت می‌کنم سبزی پاک کنم و به سبزی‌فروش غر بزنم که چرا سبزی‌اش پر از گل و آشغال است. بعد ظرف‌شویی را پر آب می‌کنم و سبزی را می‌خیسانم. یک بار می‌شویم و آب را عوض می‌کنم، دوباره می‌شویم و آب را عوض می‌کنم، و سه بار و چهار بار، گاهی حتی هفت هشت بار. عینک می‌زنم و خوب سبزی را زیر ‌و ‌رو می‌کنم که گل نداشته باشد و بعد خردش می‌کنم (پیرزاد، 1375: 9).

رفتارهای او در راستای ارضای همین نیاز است؛ یعنی می‌توان بالا بودن نیم‌رخ نیاز به بقا را در خانوادۀ او مشاهده کرد و او همین امر را مانع ارضای نیاز به تعلق و عشق خویش می‌داند. داستان می‌خواهد بگوید که زن معمولی امروز، وسیله‌ای برای ارضای نیاز به بقای خانواده نیست و می‌تواند اگر مجال یابد در عین رفع نیاز به بقا رشد کند و به عشق و تعلق خویش هم بپردازد و احساس احترام و ارزشمندی کند؛ اما فرهنگ غالب، نشان‌دهندۀ این است که زن برای ارضای نیازهای اولیۀ مازلو و بقای گلاسر ساخته شده است؛ در حالی که زن هم مجموعه‌ای از احساسات، عواطف و روح و جسم است و می‌خواهد نیازهای خود را به‌طور مؤثری ارضا کند. مسیر داستان نشان می‌دهد او نمی‌تواند نیاز به عشق و تعلق خود را به‌طور مؤثری برطرف سازد، زیرا نیاز به بقای دیگران، مانع اوست و این‌جا مسئلۀ کنترل بیرونی و درونی مطرح می‌شود. دیگران در حال کنترل زن هستند تا نیاز به بقای آن‌ها تهدید نگردد؛ اما زن به دنبال کنترل درونی است تا نیاز خود را برطرف سازد و همین تعارض نیازها موجب فروپاشی فرهنگی شده است. کنترل زن برای ارضای نیاز به بقای خانواده، سبب نوعی سرخوردگی در روان زن شده است؛ اما حتی با رؤیا‌پردازی، امید را در خود زنده نگه می‌دارد. او داستان خرگوش را در ذهن خویش می‌نویسد و می‌داند نیاز روحی او ارضاء نگردیده است:

فردا دمی گوجه‌فرنگی وقتم را نخواهد گرفت و من داستانم را خواهم نوشت. داستانی که می‌خواهم بنویسم برای بچه‌هاست. قصة خرگوشی است که در سوراخی که یک شکارچی کنده، می‌افتد. سوراخ گود است و خرگوش نمی‌تواند از آن بالا بیاید. دوست‌های خرگوش پیدایش می‌کنند؛ اما آن‌ها برای بیرون آوردنش از سوراخ کاری از دستشان بر نمی‌آید. برایش آب و غذا می‌آورند که از گرسنگی نمیرد و از بالای سوراخ، گاهی با او حرف می‌زنند که حوصله‌اش سر نرود. و خرگوش روزها و روزها در سوراخ می‌ماند، غذا برای خوردن دارد و جایش هم گرم و راحت است؛ اما دلش می‌خواهد بیاید بیرون. از توی سوراخ، تکه‌ای از آسمان را می‌بیند که گاهی روشن است و آبی و گاهی پر ابر و خاکستری. روزها پرنده‌ها را می‌بیند و شب‌ها ستاره ها را (پیرزاد، 1375: 10 ـ 11).

داستان خرگوش، نمادی از وضعیت روحی شخصیت اول داستان است که در تنگنای ارضای نیاز به بقا گرفتار شده است. سردرگمی او نشأت‌گرفته از عدم رفع نیاز به تعلق و عشق خویش به علت بالا بودن نیم‌رخ نیاز به بقا در خانواده است.

اگر در نظر بگیریم که زن به عنوان یک فرد، نیازهایی دارد و خانواده به عنوان یک واحد اجتماعی، نیازهایی دارد، مسلماً تفاوت نیم‌رخ نیازهای اعضای خانواده و راه‌های ارضای آن، موجب ایجاد آشفتگی در خانواده‌های امروز است. اگر اعضای خانواده بتوانند نیازهای خود را با هم بررسی و برای رفع آن همکاری کنند، رشد خواهند کرد. انتظارات زیاد در خانواده بر این تشوش می‌افزاید. اختلاف نیم‌رخ نیازها، علت به وجود آمدن بسیاری از اختلافات و ناهنجاری‎های اجتماعی در خانواده است (ن.ک: قلی‌پور فیروزجانی و دیگران، 1401: 2). یعنی نیاز به عشق بالای زن و نیاز به بقای کم او و در عین حال، بالابودن نیاز به بقای مرد و پایین بودن نیاز به عشق او، این تعارض را دامن می‌زند.

مسلماً نظام ارزشی حاکم بر جامعه و وضعیت فرهنگی و اجتماعی بی‌تأثیر نیست. تئوری انتخاب نیز راه حل‌هایی برای افزایش کیفیت زندگی ارائه داده است؛ مانند نحوۀ حل اختلاف بر اساس نیم‌رخ نیازها (ن.ک: محمدی و پیرخائفی، 1393: 1).

اگر جامعه و خانواده‌ها آموزش ببیند که بر اساس نیم‌رخ نیازهای خود با هم هماهنگ باشند و برای ارضای مؤثر آن تلاش کنند و رفتار خود را براین مبنا تنظیم کنند، جامعه به سمت شکوفایی علمی و فرهنگی پیش خواهد رفت:

هنوز نمی‌دانم خرگوش کوچک را چطور از سوراخ بیرون بیاورم. فردا فکری برایش خواهم کرد. باید تا این‌جای قصه را در چند جمله بنویسم که یادم نرود. خمیازه می‌کشم. بروم، بخوابم که فردا سرحال باشم. فردا باید خرگوش کوچکی را از سوراخی گود بیرون بیاورم. تشنه هستم. به آشپزخانه می‌روم و در یخچال را باز می‌کنم، شیشه آب ‌را بردارم. چشمم می‌افتد به جا‌میوه‌یی. فقط دو تا گوجه‌فرنگی دارم و دو تا گوجه‌فرنگی برای دمی فردا کافی نیست. فردا باید گوجه‌فرنگی بخرم. آب می‌خورم. خوابم می‌آید. لیوان را سر جایش می‌گذارم. چراغ را خاموش می‌کنم و از آشپزخانه بیرون می‌آیم. می‌خواستم چیزی یادداشت کنم. چه بود؟ (پیرزاد، 1375: 11).

او در گیرودار نیاز به بقای خانوده دست و پا می‌زند. این‌جا در کنار نظریة گلاسر، نظریة مازلو برجسته می‌شود و می‌بینیم هر قدر که وضع اقتصادی جامعه بدتر باشد و تهدید نیاز به بقا بالا رود، ارضای نیازها هم، طبق هرم مازلو، سلسه مراتب پیدا می‌کند. یعنی هر قدر نیاز به بقا شدید باشد، قدرت انتخاب و موازی برطرف کردن نیازها کمتر می‌شود.

در پایان، او داستانی که می‌خواهد بنویسد را فراموش می‌کند و خوار‌بار مورد نیاز خانه را می‌نویسد. این موضوع نشان می‌دهد، او به مرحله‌ای رسیده که شدت بالای نیاز به عشق او، در رویایی با شدت رفع نیاز اولیه محو می‌شود و این پایان غم‌انگیز اجتماعی را نشان می‌دهد که عمق و شدت نیازهای مادی، او را از پرداختن به شکوفایی باز می‌دارد. در جملۀ آخر می‌نویسد:

«تکه کاغذی از دفترچه دخل و خرجم می‌کنم و رویش می‌نویسم گوجه‌فرنگی. کاغذ را باید بچسبانم به آینۀ دستشویی تا فردا یادم باشد» (پیرزاد، 1375: 11). یعنی نیازها نمی‌میرند و هیچ‌کس نمی‌تواند نیاز خویش را انکار کند؛ اما ارضاء ‌نشدن نیاز مادی، حتی در اولین سطوح خود، موجب سرکوب برخی نیازها و بزرگ شدن ناهنجاری‌ها و انفجار و آشفتگی جامعه می‌گردد.

 

  1. نتیجه‌گیری

در این داستان به رفع دو نیاز عشق و بقا بر اساس تئوری انتخاب گلاسر تأکید شده و نشان داده شده اشت که نمی‌توان دو نظریة مازلو و گلاسر را در تضاد هم دید بلکه این دو در ارتباطی متقابل با هم هستند. در این داستان به طور اخص به مانع بودن نیاز به بقا، برای ارضای نیاز به عشق و تعلق نیز تاکید می‌شود. داستان به محو نشدن نیازهای انسانی و وجوب ارضای نیاز به شکل مؤثر، طبق نظر گلاسر تأکید دارد. پس رفع نیازها به شیوۀ کنترل درونی و تئوری انتخاب، در کنش متقابل با کنترل‌های بیرونی نیز هست و نظریۀ مازلو نیز به رفع سلسله‌ای نیازها تاکید دارد.یعنی می‌توان نوسان این دو نظریه را در جای جای داستان دید، در عین اینکه موازنه‌ای بین دونظریه برقرار می‌گردد و به اهمیت رفع نیازهای روحی در کنار مسائل مربوط به بقا تأکید می‌شود. اگر شدت رفع نیاز به بقا به حدی بالا باشد که تحمل‌ناپذیر باشد، مثل وضعیت اقتصادی نابسامان جامعه، آن‌گاه نظر مازلو ثابت می‌شود.

 

تحلیل نموداری:

اگر مؤلفۀ نیاز به بقا را  xبنامیم و مؤلفۀ انگیزه برای ارضای نیاز به عشق و تعلق راf(x)  بنامیم، تابع تغییرات ارضای نیاز به عشق و تعلق، نسبت به نیاز به بقا را می‌توان به صورت زیر نوشت: f(x)= 1/x

یعنی هرچه نیاز به بقا را عددی بالا بدهیم، عدد انگیزه برای ارضای نیاز به تعلق و عشق پایین می‌آید. که نمودار این تابع به صورت زیر است:

 

 

 

 

                  Lim 1/x=

                                                                                              0          X      

 

   

                          F (x)

 

 

 

 

 

 

 

       

 

 

 

 

x

 

تابع یک تابع نمایی است و تغییرات این دو نیاز نسبت به هم را دقیقاً نشان می‌دهد. باید توجه داشت که چون در حقیقت نیاز به بقا، هیچ‌گاه صفر نمی‌شود، اگر در نیاز به بقا عدد صفر را قرار دهیم، حد نمودار به سمت بی‌نهایت میل خواهد کرد و جواب تابع مبهم می‌گردد. یعنی هیچ گاه نیاز به بقا در بشر صفر نمی شود. این نمودار نشان می‌دهد که در شرایط سخت حفظ بقا، نیاز به عشق کم و کم‌تر و به صفر نزدیک می‌شود و در اولویت انسانی قرار می‌گیرد. قابل توجه است که این فرمول در حالت عکس، عمل نمی‌کند و صادق نیست. یعنی اگر نیاز به عشق کم شود به‌طور خود به خودی نیاز به بقا بالا نمی‌رود، این یعنی اولویت اول با بقا است نه عشق و تعلق و نظر مقاله را مبنی بر اثبات نظر مازلو تایید می‌کند.

 

[1]. Abraham Mazlo

[2]. William Glasser

 

[3]. ویلیام گلاسر در سال 1925 در کلیولند اوهایو ایالات متحده امریکا متولد شد. ابتدا در رشتۀ مهندسی شیمی تحصیل کرد؛ اما بعدها به روانشناسی علاقه‌مند شد و تحصیلات خود را در این زمینه به پایان رساند. او با اصول و قواعد رایج در میان روانپزشکان مخالف بود و نظریۀ تئوری انتخاب خود را ارائه کرد. او در 23 اوت 2013 در لس‌آنجلس درگذشت (گلاسر، 1390: 4-7).

  1. آبراهام مازلو در سال 1908 در بروکلین نیویورک به دنیا آمد. در دانشگاه‌های ویسکانسین و مدیسن در رشته روان‌شناسی تحصیل کرد. او نظریۀ سلسله مراتب نیازهای خود را مطرح کرد و در سال 1930، برندۀ جایزۀ ادبی گوته شد.او در سال 1970 در کالیفرنیا درگذشت (مازلو، 1376: 6).

 

 

 

منابع
ترکمانی باراندوزی، وجیهه و بهارچتنی، فاطمه. (1397). «بررسی نیازهای اساسی انسان در اشعار فروغ فرخزاد بر اساس تئوری انتخاب ویلیام گلاسر». فصلنامۀ تخصصی زبان و ادبیات فارسی. دورۀ 14 شماره 15. صص 38 ـ 64
پیرزاد، زویا. (1375). مجموعه داستان‌های کوتاه مثل همۀ عصرها. تهران: نشر مرکز.
خسرویانی، مریم. (1395). «تبیین نظریة واقعیت درمانی ویلیام گلاسر». پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد روان‌شناسی تربیتی. دانشگاه علوم و تحقیقات تهران.
زالی‌زاده، محسن و صاحبی، علی. (1393). «واکاوی پیامدهای روانی ـ اجتماعی کنترل بیرونی رفتار در نظام خانواده از دیدگاه تئوری انتخاب». فصلنامۀ رویش روان شناسی. شماره 9. صص 131 ـ 160
صاحبی، علی و اسکندری، مهدی. (1397). تئوری انتخاب مصور. تهران: انتشارات سایه سخن.
فرهنگی، علی‌اکبر. (1385). مدیریت عمومی. تهران: انتشارات مرکز آموزش مدیریت دولتی.
فهامی، زهره؛ آلاشتی، حسن‌پور؛ روحانی مسعود؛ گرجی، مصطفی. (1401). «بررسی و تحلیل دنیای مطلوب از منظر عین‌القضات‌ همدانی و رزبهان بقلی با توجه به نظریۀ انتخاب ویلیام گلسر».  فصلنامة ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی. دورۀ 18 شمارۀ 66. صص 213 ـ 242
قلی‌پور فیروزجانی، مریم؛ دوکانه‌ای، فریده؛ جهانگیر، پانته‌آ. (1401). «مقایسۀ اثربخشی واقعیت درمانی بر مؤلفه‌های بهزیستی زنان متقاضی طلاق آسیب دیده». فصلنامۀ رویش روان‌شناسی. شمارۀ 7. پیاپی76. صص 121 ـ 132
گلاسر، ویلیام. (1399). گزیده‌ای از تئوری انتخاب. ترجمۀ علی صاحبی به کوشش حسن ملکیان. تهران: انتشارات سایه سخن.
گلاسر، ویلیام. (1395). تئوری انتخاب و مدیریت زندگی. ترجمۀ علی صاحبی. تهران: انتشارات سایه سخن.
گلاسر، ویلیام. (1390). تئوری انتخاب درآمدی بر روان‌شناسی امید. ترجمۀ علی‌ صاحبی. تهران: انتشارات سایه سخن.
گلاسر، ویلیام. (1390). واقعیت درمانی. ترجمۀ علی صاحبی. تهران: انتشارات سایه سخن.
مازلو، آبراهام‌اچ. (1376). انگیزش و شخصیت. ترجمۀ احمد رضوانی. مشهد: انتشارات بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی.
محمدی، سحر و پیرخائفی، علیرضا. (1393). «ساخت و اعتباریابی مقیاس کیفیت روابط زناشویی با تأکید بر تئوری انتخاب گلاسر». فصلنامۀ تربیتی اندازه‌گیری. دورۀ 5 شمارۀ 18. صص 45 ـ 76
مردای شهربابک، فاطمه؛ قنبری ‌هاشم‌آبادی، بهرام‌علی؛ آقامحمدیان شعرباف، حمیدرضا. (1389). «بررسی اثربخشی واقعیت درمانی به شیوۀ گروهی بر افزایش عزت نفس دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد». فصلنامۀ مطالعات تربیتی و روان‌شناسی. دورۀ 11. صص 227 ـ 238.
نیکوبخت، ناصر؛ اصغری‌نکاح، سید محسن؛ رضایی، سمیه؛ فسایی، جعفر. (1399). «تحلیل روانشناسی نیاز به آزادی در شخصیت‌های داستان‌های برگزدیدۀ کودک و نوجوان بر اساس نظریة ویلیام گلاسر». دانشگاه فردوسی مشهد. شماره صص 224 ـ 253
نیکوبخت، ناصر؛ دهقانیان، جواد؛ رضایی، سمیه. (1399). «تحلیل روان‌شناختی نیاز به تفریح در داستان‌های برگزیدۀ کودکان بر اساس نظریۀ ویلیام گلاسر».  نقدادبی و بلاغت. شمارۀ.2. صص 149 ـ 168